گنجور

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۲

 

ای برده دلم را تو بدین شکل و شمایل

پروای کست نیست جهانی به تو مایل

گه آه کشم از دل و گه تیر تو ای جان

پیش تو چه گویم که چه‌ها می کشم از دل

وصف لب لعل تو چه گویم به رقیبان

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۴

 

خیر مقدم مرحبا ای طایر میمون قدم

تا چه داری مژدهٔ اقبال آن صاحب کرم

دور تا با دور گردون همعنان باد آنچنان

گر محاسب بشمرد حرفی نیابد بیش و کم

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۵

 

نصیبِ من چو خرابات کرده است اِله

در این میانه بگو، زاهدا! مرا چه گناه‌؟

کسی که در ازلش، جام مِیْ نصیب افتاد

چرا به حشر کنند، این گناه از او در خواه‌؟

بگو به زاهدِ سالوسِ خرقهْ پوشِ دو رُوی:

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۶

 

هر که آمد در جهان پر ز شور

عاقبت رفتن می باید به گور

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۷

 

در این وادی به بانگ سیل بشنو

که صد من خون مظلومان به یک جو

پر جبریل را اینجا بسوزند

بدان تا کودکان آتش فروزند

سخن گفتن که را یاراست اینجا

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۸

 

ای داده بیاد دوستداری

این بود وفا و عهد و یاری

آخر دل ریش دردمندم

تا چند بدست غم سپاری

از زلف تو حاصلی ندیدم

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۹

 

فساد چرخ نبینیم و نشنویم همی

که چشمها همه کور است و گوشها همه کر

بسا کسا که مه و مهر باشدش بالین

به عاقبت ز گل و خشت باشدش بستر

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۰

 

ز خواب مستی دوشین چو دیده بگشودم

سفیده‌دم که شدم محرم سرای سرور

به عزم آن که کنم توبه از محبت غیر

شنیدم آیت توبوا الی الله از لب حور

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۱

 

حسن این نظم از بیان مستغنی است‌

بر فروغ خور کسی جوید دلیل

آفرین بر کلک نقاشی که داد

بکر معنی را چنین حسن جمیل

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۲

 

کل قند شعر من ز بنفشه شکر رباست

زان غیرت طبرزد و کعب‌الغزال شد

بادا دهانش تلخ که عیب نبات کرد

خاکش به سر که منکر آب زلال شد

هر کس که کور زاد ز مادر به عمر خویش

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۳

 

شاها مبشری ز بهشتم رسیده است

رضوان سریر و حوروش و سلسبیل موی

خوش لفظ و پاک معنی و موزون و دلپذیر

صاحب کمال و نازک و دیگر لطیفه‌گوی

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۴

 

دل منه ای جان من بر خواجه و شاه و وزیر

کس نمی‌داند که کارش از کجا خواهد گشاد

کار شاهان اینچنین باشد تو ای حافظ مرنج

داور روزی‌رسان توفیق و نصرتشان دهاد

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۵

 

بگذشتن فرصت ای برادر

در گرم‌روی چو میغ باشد

دریاب که عمر بس عزیز است

گر فوت شود دریغ باشد

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۶

 

هنگام بهار است گل لاله و نسرین

از خاک در آیند و تو در خاک چرایی؟

چندان به سر خاک تو بنشینم و گریم

شاید که بهار آید و از خاک در آیی

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۷

 

ای دل مجوی منصب دنیا که هیچ نیست

نقصان بود ز عزل کمالت نه از عمل

چیزی مگو که از تو پریشان شود دلی

کاری مکن که از تو به نفسی رسد خلل

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۸

 

از بد دهر اگر همی رنجی

رنجش از روزگار سهل بود

رنج و راحت ورای طالع نیست

وآن که دانست مرد اهل بود

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۸۹

 

حکیم فکر من از عقل کرد دوش سؤال

که ای یگانهٔ الطاف خالق رحمان

کدام گوهر نظم است در جهان که از او

شکست قیمت بازار لؤلؤ عمان

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۹۰

 

به روز کاف و الف، از جمادی الاولی

به سال ذال و دگر نون و حا، علی‌الاطلاق

خدایگان سلاطین مشرق و مغرب

خدیو کشور عفو و کرم به استحقاق

سپهر حلم و حیا، آفتاب جاه و جلال

[...]

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۹۱ - رباعی

 

با دوست نشین و باده و جام طلب

نوش از لب آن سرو گل‌اندام طلب

مجروح چو راحت جراحت طلبد

گو از سر نیش زین حجام طلب

حافظ
 

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۹۲ - رباعی

 

در خوبی و دلبری بت من طاق است

بیچاره دلم به وصل او مشتاق است

نازک بدن و لاله رخ و سنگین دل

شیرین سخن و لطیف و سیمین ساق است

حافظ
 
 
۱
۳۲
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶