نیست مهر تو متاعی که به جان بفروشم
گرچه ارزان خرم این جنس و گران بفروشم
منم آن قدرشناسی که اگر مهر ترا
بفروشم به دو عالم به زیان بفروشم
دلگران نیستم از درد غمت تا آسان
اینچنین درد به درمان گران بفروشم
ای دل از ما مطلب صبر که در رشته عشق
آشکارا خرم این جنس و نهان بفروشم
شادم از جور تو چندان که بدین دست تهی
گر فروشم به کسی دلنگران بفروشم
کارم افتاد به بیداری شبها آن به
که به راحتطلبان خواب گران بفروشم
بس ملولم من ازین گفت و شنید آن بهتر
بخرم گوش گرانی و زبان بفروشم
مشو این خواجه خریدار طبیبش که مراست
کی من این بنده شایسته گران بفروشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.