گنجور

 
سوزنی سمرقندی

کلاخ پاره غاره نمی ماند

نان درست و پاره نمی یابد

با پاره می خوهد که عمل گیرد

جز . . . ن پاره پاره نمی یابد

از پاره پارگی بعری آمد

کوکبک پیر باره نمی یابد

در آب یافت لخلخه عنبر

اکنون کلوخ پاره نمی یابد

شغل چغانیان را بی باره

یکبار دود و باره نمی یابد

در چرخ همچو چرخ بچنگالان

می کاود و حباره نمی یابد

با هیچ سلف و روشنئی خانه اش

انگشترین باره نمی یابد

دی اطلس و قصبت بتنیدندی

امروز بر دو شاره نمی یابد

بارش طعان بدی و لعان اکنون

پیروزک و بشاره نمی یابد

بی خانمان مرحول کلک شد

حالی سر مناره نمی یابد

هم طالع ستاره نحس خود

در آسمان ستاره نمی یابد

گر بره ای ز مشگ فرود آرد

خر دره در غراره نمی یابد

قادر بود بدرنه و سیرانه

وان سرو درنه داره نمی یابد

راضی بود بخس کشی گلخن

خس مانده و گواره نمی یابد

خود را همی خوهد که برآویزد

انبوهی نظاره نمی یابد

خواهد که خویشتن بکشد لیکن

با دوستی کناره نمی یابد

کرد اختیار بر زدن گردن

گردن زن خباره نمی یابد

یارب بدست مرگ از این غمها

چاره اش دهی که چاره نمی یابد

 
sunny dark_mode