گنجور

 
سوزنی سمرقندی

یار مرا خط بنفشه زار برآمد

بوی بنفشه ز خد یار برآمد

یار سر از شرم چون بنفشه فرو برد

گرد گلش تا بنفشه زار برآمد

بر دلم از زلف بیقرارش یکچند

عشق فرود آمد و قرار برآمد

با سر زلفش نگشته کار بیکسو

خط چه بلا بود و بر چه کار برآمد

سبزه بعالم ز تو بهار برآید

بر لب او سبزه بی بهار برآمد

عارض آن بت فروغ نار همی داشت

خط چو دود از فروغ نار برآمد

نار دلفروز او بدود بپوشد

وز دل پرسوز من شرار برآمد

گفت که از دستبند عشق تو جستم

کم خط آزادی از عذار برآمد

گفت که در پای دام جور تو ماندم

گرنه یکی خط که صد هزار برآمد

زلف تو بسیار کرد جور بمن بر

خط تو از بهر اعتذار برآمد

کار من از عشق آن نگار بیاراست

کان خط مرغول چون نگار برآمد

چون بجمال نگار خود نگریدم

مه بشمار ده و چهار برآمد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode