ای خجلت از جمال تو ماه منیر را
بر باد داده شوق تو جان فقیر را
در جواب او
ای دل به یاد دار برنج به شیر را
چون مطبخی بساز منور ضمیر را
این قرص میده به بود از شمسی فلک
ای آسمان به ما منما آن فطیر را
از بوی قلیه حبشی بود بی خبر
عطار زان نهاد بر آتش عبیر را
گیپا نگر که با همه حشمت نمی کند
با پرده پیاز برابر حریر را
با آن سیه دلی به خطا کرد اعتراف
بشنود مشک چون ز دهن بوی سیر را
ای دل مرید قلیه برنجی، کنون بیا
دریاب پس به دست ارادت تو پیر را
صوفی از آن زمنت دو نان بود خلاص
کو قوت خویش ساخته نان شعیر را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.