گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۴

 

گره، ز ابروی مسکین نواز وا نکنی

که چشم آینه را کاسه ی گدا نکنی

اگر چه کاسه به دستم، گدای میکده ام

مرا غلط به گدایان پارسا نکنی

غمت به وادی دل، شد گران رکاب حزین

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۵

 

بی‌داغ عشق، بر در دل‌ها چه می‌روی؟

اهل نظر نیی، به تماشا چه می‌روی؟

کام نخست سوخت نفس، برق خام را

ای نوسفر، تو بر اثر ما چه می‌روی؟

جز نقد جان، بها نپذیرد متاع حسن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۶

 

ناصح، سخن چه بیهُده از پند می کنی؟

تعذیب گوش ها، به زبان چند می کنی؟

غم، قوت عاشق است و تو امساک می کنی

از لاف عشق، سینه عبث چاک می کنی

جز عرض و طول، در نظرت ازکتاب نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۷

 

ای دل، ترحمی به گناهی نمی کنی

افتادهٔ توایم و نگاهی نمی کنی

روشن سواد خط توام، جرم من ببخش

رحمی چرا به نامه سیاهی نمی کنی؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۸

 

می رود صید دلم، سخت کمانی در پی

نیم جانی به لب و آفت جانی در پی

این چه آیین خرام است نگارا که تو راست؟

سرگران می گذری، دل نگرانی در پی

یا رب از چشم بد خلق گزندت مرساد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۳۹

 

بستم چو دل به مهر تو، نامهربان شدی

سرگرم جام لطف شدم، سرگران شدی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۰

 

تا کی از عشوه، فریب دل ناکام دهی

جان ستانی گرو بوسه و دشنام دهی

رنجه کن دست، چو با تیغ و کفن آمده ام

گفته بودی که مراد دل ناکام دهی

ساغری نذر من دلشده، بر خاک فشان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۱

 

نی می دهد از اصل مقامات صدایی

پیچیده ز کلکم به سماوات صدایی

در مسجد اگر مست سماعم، عجبی نیست

خورده ست به گوشم، ز خرابات صدایی

در عین اشارات تو، گویای خموشم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۲

 

بنواخت نی را، لبهای نایی

ما بی نواییم، آه از جدایی

در کعبهٔ دل، مانده ست داغم

چون فلس ماهی، از ناروایی

در شام هجرت، چون شمع کشته

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۳

 

شکیبایی بود کار دلم، با گرمی خویی

نمی گردد کباب من، ز پهلویی به پهلویی

سری آن زلف دارد با کف پای نگارینش

رخ اخلاص می ساید، به آتشخانه هندویی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۴

 

ای ناله، چند در غم دل دردسر دهی؟

مغز مرا، به بوی کباب جگر دهی؟

از قطره نم گرفته و بخشی به جوی و بحر

لخت جگر فشرده، به مژگان تر دهی؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۰

 

آگه ز بی وفایی اغیار گشته ای

از جام حسن مستی و هشیار گشته ای

چون گل شده ست دامن پاک تو غرق خون

گویا سراسری به دل زار گشته ای

مشکین شده ست رنگ تو ای خطّ سبزفام

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۱

 

بنمای رخ چون دیده را گرم تماشاکرده ای

ور خوش بود مستوریت، ما را چه رسوا کرده ای

مومن برهمن می کند، نیرنگ سازی های تو

رخ در نقاب افکنده ای، عشق آشکارا کرده ای

شوراب زمزم داده ای رگهای مژگان مرا

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۲

 

ای شوق، در شکنجهٔ دل‌ها چگونه‌ای؟

آه ای شرار شوخ، به خارا چگونه‌ای؟

در پرسشت به لب نفسم می‌تپد به خون

ای ماهی بریده ز دریا چگونه‌ای؟

ای دل که بود سجده برت فرق آفتاب

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۵

 

تلاش فکر ما را از سخن لافان چه می خواهی؟

قماش پرنیان، از بوریابافان چه می خواهی؟

تو دُرد آوردی و سرجوش مهرت در قدح کردم

دگر از سینهٔ بی کینهٔ صافان چه می خواهی؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۶

 

نماند از گرد غم، در سینه ام جای شکیبایی

بغل پر کرده ام از سنگ مینای شکیبایی

شود چون کوه اگر خونم ز خشکی لعل جا دارد

بسی در زیر تیغ افشرده ام پای شکیبایی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۴۷

 

اگر نه در جهان سرچشمه ی حیوان بود معنی

چرا در ظلمت آباد رقم، پنهان بود معنی؟

به معنی محرمان، افشانده اند از لفظ دامان را

سخن چون ساحل است و بحر بی پایان بود معنی

ز معنی، لفظ می سازد مُسَخَر مُلک دلها را

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۶۱
۶۲
۶۳
sunny dark_mode