گنجور

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۴

 

بود وقتی کمال اسماعیل

شرف روزگار اهل سخن

به کمال تو در سخن کامروز

آن بزرگ این شرف نداشت که من

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۵

 

پیش چنگ دلخراشت صوفیانرا حافظا

نعره ها باید به وقت نقش بنمودن زدن

اردشیری تو اگر در مجلسی آرند چنگ

مردم مجلس ترا خواهند فرمودن زدن

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۶

 

گله کردی که زرنجور نکردی پرسش

تو ببرس از من بیدل که بروزان و شبان

مونسی نیست مرا در بر و مشهور است این

دلبری هست ترا در برو معروفست آن

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۷

 

این خیمه سرداق کمال است

نقصان ز طناب او گسسته

گرد در او ز صبح تا شام

اصحاب کمال حلقه بسته

زیرا که درو مقیم قطبی است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۸

 

جواب گفته های ما به تبریز

که می گویند گاه و بیگاه

به پستی و بلندی مینماید

به پیش بیت کعبه بیت جولاه

تو گویی خانقاه خواجه شیخ است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۸۹

 

حسام کچل را یکی پیر راه

کلاهی به بخشید و گفت آه آه

فتاد از سر سیز ما این کلاه

بجایی که هرگز نروید براه

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۰

 

نکهت پیراهنت آمد بمن

یافتم جان نوی از رایحه

خوانده بودم فاتحه وصل ترا

شد قبول الحمدالله فاتحه

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۱

 

آن خوش پسر که بردند در مکتب نظامش

مشتاق اوست از جان دارد ورا گرامی

سیمین ذقن نگریست دیوان شیخ دردست

یارب نگاه دارش از خمسه نظامی

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۲

 

ای طالب معانی در شاعری ز هر در

در حجره معاذی چون آیی و نشینی

از بس تواضع او را کوچک دل شناسی

لیکن برادر او مرد بزرگ بینی

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۳

 

براه گرم بغداد این سلمان

در آن حالت که از جان می بریدی

نبودش گوییا شعر پدر یاد

که آنرا خواندی و بر خود دمیدی

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۴

 

دعای من این است در هر نمازی

به خلوت که یا ملجایی یا ملاذی

نگه دار اصحاب ذوق و طرب را

ز چنگ ملاطی و شعر معاذی

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۵

 

به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان

حدیث شوق ملاقات و آرزمندی

ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را

در آن جناب همایون چو حلقه افکندی

بگویش این قدر از من که ای به رتبت و فضل

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۶

 

چو دیوان کمال افتد بدستت

نویس از شعر او چندانکه خواهی

خیالات غریب و لفظ و حرفش

اگر خواهی که دریایی کماهی

زهر لطفش روان مگذر چو خامه

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۷

 

دریاب کمال این سخن نازک و باریک

آزرده مکن خاطرت از کس سر مویی

گر با تو برابر زید آن صوفی اقرع

یا دست مرا در حق او نیست نکویی

بدخواه تو خود را ببزرگی چو تو داند

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۸

 

شیر مردانه بگفتم پندیت

روبهی باشی اگر بپذیری

برکس آن به که نگیری آهو

که سگی باشی ار آهو بگیری

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۹۹

 

طاس بازی بدیدم از بغداد

چون جنید از سلوکش آگاهی

رفت در جبه وقت بازی و گفت

لیس فی جبتی سوی اللهی

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

عمارت چرا میکند چیم آقا

درین شهر ویران انده فزای

یکی خانه او را مگر بس نبود

که دو خانه میسازد اندر سرای

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

گر گوشه بسازد سلطان حسین ما را

در قلب شهر نبود کس را بما نزاعی

با مطربان خوشگو شام و صباح باشد

در گوشه حسینی عشاق را سماعی

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲

 

گفته‌های لطیف بندهٔ خویش

بنده‌ام گر به لطف می‌خوانی

بر من خود پسند نیز قلم

حاکمی گر به قهر می‌رانی

کمال خجندی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۳

 

محبت تو اماما فریضه چون روزه است

اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی

کمال گو به تراویح بعد فرض عشا

من از روی تو نپیچم که مستحب منی

کمال خجندی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode