گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

بر درج عقیق سیم خندید لبم

چون دست و دل ترا پسندید لبم

بر دست و لب تو سودها دید لبم

یکبوسه بصد طپانچه بخرید لبم

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

باید ببرم دوست چو خون در رگ و پوست

دوری ز بر دوست گزیدن نه نکوست

از دوست مرا مراد نزدیکی اوست

چه دشمن اگر دور خوهد بود چه دوست

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲۷

 

گر دشمنی ای نگار و گر با من دوست

پیوسته نه ای چو با تو من در یک پوست

گر بوسه دهی و گر طپانچه زنیم

چون دست و لب تو در میانه است نکوست

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲۸

 

از خنده مغاله چون فتد در رخ یار

از گریه کنم سرشک چون کور قطار

از خنده یار و گریه من ناچار

لوری بمغاله افتد آخر یکبار

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲۹

 

غازی بکمند زلف شهریرا بست

آنگه بسنان غمزه خلقی را خست

دیوانه دلی دارم شوریده و مست

کان خسته و بسته دید و در غاری جست

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

اندر پیت ای دو دیده مستی رندند

هر پاکی را بتهمتی بربندند

جانا مکن از حرمت این ریش سفید

کاری که بران خط سیاهت بندند

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

چون فاختگان طوق برآوردی زود

طوقی که هزار بار ز اول بربود

رویت علم حسن بعالم بنمود

خوش بوده ای و خوشی و خوش خواهی بود

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

عشق رخ سو کمانک نیم پلاس

برکرد دل پلاس پوشان وسواس

دارد ز پی نیم پلاسش نسناس

ابدال کلیسیای ترسایان پاس

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

ای قد من از عشق تو چون قدرین داس

وز خون جگر دو دیده چون پر خون طاس

یاقوت زر ارم بدرینم پلاس

از بهر تو و تو خود مدان و مشناس

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

با مردم رند ایدل و جان لوند

خوردی ببرادری فراوان سوگند

کمتر گر ازین برادران ای فرزند

گر یوسف یعقوب نیم آخر چند

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

دل بستدم از کفشگری روی چو ماه

چون نجم کله دوز ز من شد دلخواه

آن نجم ازین ماه به آمد صد بار

چونانکه سر از پای و چو از کفش کلاه

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۶

 

خَلُّخی به غمِ خَلُّخ و اندیشهٔ غُز

با رغم سو کمان و اندیشهٔ بز

داریم بزی و سوکمانی که به جز

این را نتوان خواند شکر آن را تُز

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

 

بز دنبه ندارد اندرین نیست شکی

دارد بز من دو دنبه و شاخ یکی

ما دنبه اش را قباله بستیم و جکی

شاخ بز من به . . . ون هر بی نمکی

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۸

 

خر سر سر تو سزای زخم تبر است

وز روی قیاس کرد گوئی دگر است

لیکن بمیان هر دو فرق اینقدر است

کاینجا ملحد بزیر و آنجا زبر است

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

ای یار تبیره زن بایسته چو جان

وی همچو تبیره چست و باریک میان

دو رخ چو تبیره دارم ایجان جهان

یکچند بر اینم زن و یکچند بر آن

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

گازُر بچه‌ای به روی رَخشان خورشید

دو چشم من آب گیر دارد جاوید

زیرا که به آب است و به خورشید امید

مر گازر را تا بشود جامه سپید

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

درزی بچه در رنگ رزی آویزد

تا نام سپید کاریش برخیزد

آوخ چه بلا و رستخیز انگیزد

کان یار سپید کار رنگ آمیزد

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای نیم حلالزاده نیم خشوک

چون کعب کژی اسب تو حک هر لولوک

با تو بقمار بر نیایم بحدوک

بر تو بر من سر بسر توک بتوک

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۳

 

ای هجو مهی بار بداد برد خسوک

بر چو ماری و چو ماهی همه سوک

شست طلب ترا شکستم حم و لوک

جای تو در آب تیره باد و گل سوک

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

بو نصر طبیب اگر دهی خمرا زود

گردد ز تو مریم و مسیحا خشنود

بفرست شراب تلخ بل تلخی از آنک

تا سال دگر رنج نخواهمت نمود

سوزنی سمرقندی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode