گنجور

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۱

 

لعل تو مکیدن آرزو می کردم

می با تو کشیدن آرزو می کردم

در مستی و در جنون و در هشیاری

چنگ تو شنیدن آرزو می کردم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۲

 

من عهد تو سخت سست می‌دانستم

بشکستن آن درست می‌دانستم

این دشمنی ای دوست که با من ز جفا

آخر کردی، نخست می‌دانستم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۳

 

در کوی خرابات یکی درویشم

ز آن خم زکوة می بیاور پیشم

صوفی بچه ام ولی نه کافرکیشم

مولای کسی نیم، غلام خویشم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۴

 

برخیز و بیا که حجره پرداخته ام

وز بهر تو پرده ای خوش انداخته ام

با من بشرابی و کبابی در ساز

کاین هر دو ز دیده و ز دل ساخته ام

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۵

 

هم مستم و هم غلام سرمستانم

بیزار ز زهد و بنده ایمانم

من بنده آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگر بگیر و من نستانم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۶

 

یک دست به مصحفیم و یک دست به جام

گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام

ماییم در این گنبد ناپخته خام

نه کافر مطلق نه مسلمان تمام

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۷

 

با ابر همیشه در عتابش بینم

جوینده نور آفتابش بینم

گر مردمک دیده من نیست چرا

هر گه که نظر کنم در آبش بینم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۸

 

زرد است ز عشق خاک بیزی رویم

وین نادره را بهر کسی چون گویم

این طرفه که خاک بیز زر جوید و من

زر در کف و خاک بیز را می جویم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۱۹

 

قصاب منی و در غمت می‌جوشم

تا کارد به استخوان رسد می‌کوشم

رسم است ترا که چون کشی بفروشی

از بهر خدا اگر کشی مفروشم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۰

 

تن با تو به خواری ای صنم در ندهم

با آنکه ز تو به است هم در ندهم

یک تار سر زلف به خم در ندهم

بر آب بخسبم خوش و نم در ندهم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۱

 

ما مرد مئیم و در خرابات مقیم

نه مردم سجاده و نه مرد گلیم

قاضی نخورد می که از آن دارد بیم

دزدی خرابات به از مال یتیم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۲

 

چون مرغ ضعیف بی پر و بی بالم

افتاده بدام و کس نداند حالم

دردی بدلم سخت پدید آمده است

امروز من خسته از آن مینالم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۳

 

از مرگ تو ای شاه سیه شد روزم

بی روی تو دیدگان خود بردوزم

تیغ تو کجاست ای دریغا تا من

خون ریختن از دیده در او آموزم

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۴

 

با درد تو نیست روی درمان دیدن

دشوار بود وصل تو آسان دیدن

من دوش بخواب دیده ام زلف ترا

گوئی چه بود خواب پریشان دیدن؟

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۵

 

قلاش و قلندران و عاشق بودن

انگشت نما جمله خلایق بودن

در مجمع رندان موافق بودن

به زانکه بجرگه منافق بودن

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۶

 

از ضعف من آنچنان توانم رفتن

کز دیده خود نهان توانم رفتن

بگداخته ام چنانکه گر آه کشم

با آه بر آسمان توانم رفتن

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۷

 

در دام غم تو خسته ای نیست چو من

وز جور تو دلشکسته ای نیست چو من

برخاستگان عشق تو بسیارند

لیکن بوفا نشسته ای نیست چو من

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۸

 

دی خوش پسری بدیدم از سراجان

شایسته و بایسته تر از سراجان

از دست غمش همیشه در ضرا انس

در عشق رخش همیشه در سراجان

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۲۹

 

زلفین تو سی زنگی و هر سی مستان

سی مستانند خفته در سیمستان

عاج است بناگوش تو با سیم است آن

زین سیمستان بوسه کم از سر مستان

مهستی گنجوی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۳۰

 

ای زلف تو حلقه حلقه و چین بر چین

طغرای خط تو بر زده چین بر چین

حور از بر تو گریخت برچین برچین

زیور همه بر تو ریخت برچین برچین

مهستی گنجوی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
sunny dark_mode