هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱
چون قامت آن سرو سهی کرد هلاکم
سروی بنشانید، روان، بر سر خاکم
رفتی و دلم چاک شد از دست تو دلبر
باز آ و قدم رنجه نما در دل چاکم
گفتی که: هلاکت کنم از ناز و کرشمه
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱
تا نشمرد آزاد، کسی بعد هلاکم
زنجیر به گردن بسپارید به خاکم
نگذاشت به خواب عدمم شیون بلبل
گل ریخته بودند مگر بر سر خاکم؟
از کین تو ترسم، نه ز بیمهری افلاک
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۱
از شوق تو ای شمع طرب بعد هلاکم
جوشد پر پروانه ز هر ذرهٔ خاکم
بیتابی من عرض نسبنامهٔ مستی است
چون موج می از سلسلهٔ ریشهٔ تاکم
دود نفس سوختهام طرهٔ یار است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۲
در حسرت آن شمع طرب بعد هلاکم
پروانه توان ریخت ز هر ذرهٔ خاکم
خونم به صد آهنگ جنون ناله فروش است
بیتاب شهید مژهٔ عربدهناکم
بیطاقتیم عرض نسب نامهٔ مستی است
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۴
زین گریه اگر باد برد حاصل خاکم
چون صبح چکد شبنم اشک از دل چاکم
دست من و دامان تمنای وصالت
نتوان چو نفسکردن ازین آینه پاکم
از آبلهام منع دویدن نتوان کرد
[...]