گنجور

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح ملک اتسز

 

ای با غم تو جان من آرام گرفته

چون مرغ مرا هجر تو در دام گرفته

در زاویهٔ عشق تو افگنده مرا چرخ

و اندوه توام گرد در و بام گرفته

بی روی چو صبح تو و بی موی چو شامت

[...]

وطواط
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰۴

 

ای رفته و ترک من بدنام گرفته

وز دست وفای دگران جام گرفته

باز آمده ای تا بنمایی و بسوزی

در سوز میاور دل آرام گرفته

خونم مخور، ای دوست، که این باده غم آرد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸

 

کی صاحب همت ز جهان کام گرفته

عار آیدش، ار عبرت ایام گرفته

هر چیز که دل باخت براهش به از آن برد

جان داده، ولی در عوض آرام گرفته

معشوق در آغوش بود طالع ما را

[...]

کلیم
 
 
sunny dark_mode