گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹

 

جانا لب و غمزه تو نوش و نیش است

زان روح به راحت است و زین دل ریش است

زان غمزه و لب که دلبریشان کیش است

هر چند که رنج هست راحت بیش است

ادیب صابر
 

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۶۸

 

هر جان که به نور قدس پیش اندیش است

از خویش برون نیست همه در خویش است

یک ذرّه خیالِ غیر در باطن تو

تخم دو هزارکوه آتش بیش است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن » شمارهٔ ۴

 

چندانکه مرا میل به رفتن بیش است

این نفس سگم بر سر کار خویش است

گر من به خودی خویشتن خواهم رفت

ای بس که ز پس ماندگی در پیش است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۱

 

شمع آمد و گفت: هر دم آتش بیش است

وامشب تنم از گریه به روز خویش است

گر میگریم به زاری زار رواست

تا غسل کنم که کشتنم در پیش است

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳۹

 

هر درویشی که در شکست خویش است

تا ظن نبری که او خیال اندیش است

آنجا که سراپردهٔ آنخوش کیش است

از کون و مکان و کل عالم پیش است

مولانا
 

حکیم نزاری » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

هر چند که اضطراب بیش از پیش است

هم صبر صلاح دل بیش اندیش است

محروم ز خدمت تو کاری صعبست

لیکن چه کنم واقعه ای در پیش است

حکیم نزاری
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

دنیا که از او دل اسیران ریش است

پامال غمش، توانگر و درویش است

نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ

نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

پیوسته دلم ز جور خویشان، ریش است

وین جور و جفای خلق، از حد بیش است

بیگانه به بیگانه، ندارد کاری

خویش است که در پی شکست خویش است

شیخ بهایی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

آن را که به مقصود رهی در پیش است

خرسند به مقصود رسان از خویش است

چون راهروی ز کاروان دور افتاد

مشتاق به کاروان ز منزل بیش است

قدسی مشهدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰ - صندوق آرا

 

ای جعبه رأی را چه دین و کیش است

کز آن دل خوب و زشت در تشویش است

گر دیده چه دنیای دنی این صندوق

هر یک نفری در آن دو روزی پیش است

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode