گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

آن جناب به شیخ نجم الدین دایه مشهور است و مسقط الرأسش طهران و مرید شیخ نجم الدین کبری است و شیخ نجم الدین کبری تربیت وی را به جناب شیخ مجدالدین بغدادی حوالت فرمود. در فتنهٔ چنگیزخانی از خوارزم به روم رفته و در آن اوقات شداید و مکاید بسیار از روزگار دیده. چنانچه خود کیفیت آن را در اوایل کتاب مرصاد العباد که از تألیفات اوست، مشروحاً مسطور فرموده. صاحب نفحات نوشته که شیخ با مولانا صدرالدین قونیوی و مولوی معنوی در روم ملاقات فرموده و هنگام نماز مقتدا شد. در هر دو رکعت سورهٔ قُلْیا ایّها الکافِرُون خواند. چون از نماز فارغ شدند مولوی به شیخ صدرالدین بر وجه طیبت گفت که یک بار برای شما خواند و یک بار برای ما. مرصاد العباد و بحر الحقایق نیز از تصنیفات اوست. مرصاد العبادش حاضر است و نسخهٔ جامعهٔ مفیده‌ای است. وفاتش در سنهٔ اربع و خمسین و ستمائه در بغداد، و قبری که در خارج مقبرهٔ شیخ سری سقطی و جنید بغدادی است از اوست. از اشعار آن جناب است:

رباعیات

در عشق توام جهان سرایی تنگ است

همچون چشمت دلم فضایی تنگ است

ای در دل من ساخته منزلگهِ خویش

معذور همی دار که جایی تنگ است

٭٭٭

عشقت که دوای جان این درویش است

ز اندازهٔ هر هواپرستی بیش است

سرّی است که در ازل مرا در سر بود

کاری است که تا ابد مرا در پیش است

٭٭٭

هر سبزه که در کنار جویی رسته است

گویی ز خط بنفشه مویی رسته است

تا بر سر لاله پا به خواری ننهی

کان لاله ز خاک لاله رویی رسته است

٭٭٭

شمع ارچه چو من داغ جدایی دارد

با گریه و سوز آشنایی دارد

سررشتهٔ شمع به که سررشتهٔ من

کان رشته سری به روشنایی دارد

٭٭٭

ای دل تو اگر مست نه‌ای هشیاری

زان پیش که بگذرد جهان بگذاری

کم خسب به وقت صبح کاندر پی تست

خوابی که قیامتش بود بیداری