مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۹۲
جانا تو ز دیده اشک بیهوده مبار
دلتنگی من بس است دل تنگ مدار
تو معشوقی گریستن کار تو نیست
کار من بیچاره به من باز گذار
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۴۰ - الخوف
ای دل طمع وصل به بیهوده مدار
کز دوست جز او نیست کسی برخوردار
هر کس زکمال او [ورا] نیست خبر
او در پس پرده مانده ما در پندار
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۳۶
دست من و دامن تو امشب زنهار
از دامن صبح امشبی دست بدار
خون من و گردن تو امشب تا روز
در گردن صبح امشبی دست مدار
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵
چون خیل تو صد باشد و خصم تو هزار
خود را به هلاک میسپاری هش دار
تا بتوانی برآور از خصم دمار
چون جنگ ندانی آشتی عیب مدار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۵
چون پیر شدی ز کودکی دست بدار
بازی و ظرافت به جوانان بگذار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۵
چون پیر شدی ز کودکی دست بدار
بازی و ظرافت به جوانان بگذار
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۸
ای لفظ تو چون دیده من گوهربار
با قدر رفیع تو فلک بی مقدار
چون نیست مزاج بنده را طاقت می
گه گه من خسته را معافی می دار
قاسم انوار » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
ای شاه جهان،از تو نیاید آزار
دانا دل و عالمی و بختت بیدار
بر خاک درت فتاده ام زار و نزار
از روی کرم ز روی خاکم بردار