امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
ای راحت جان ما ز دو مرجانت
رنج دل ما زچشم پر دستانت
ما راکه جراحت است بر سینه و دل
بر سینه ز تیر و بر دل از پیکانَت
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱
از خوی تو خستهایم و از هجرانت
در دست تو عاجزیم و در دستانت
نوش از کف تو مزیم و از مرجانت
دُر از لب تو چینم و از دندانت
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲
ناوکزن سینهها شود مژگانت
افسونگر دردها شود مرجانت
چون درد بدید، آن لبِ افسونخوانت
از دست لبت گریخت در دندانت
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۴
چون نیست، گر از پیش روی، پیشانت
ور راه ز پس قطع کنی پایانت
صد راه ز هر ذرّه همی برخیزد
تا خود به کدام ره درافتد جانت
عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۳۲
چون آینه پشت و رو شود یکسانت
هم این ماند همان، نه این نه آنت
امروز چنانکه جانْت در جسم گم است
فردا جسم تو گم شود در جانت
عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۶
چون بسیارست ضعف در ایمانت
هرگز نبود حدیث مرگ آسانت
چندین مگری ز مرگ اگر جان داری
کان میباید که باز خندد جانت
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
ای قبّه ی عرش گوشه ی ایوانت
دندان پلنگ بر کند سگبانت
عنقای سپهر صید گیر مگست
بازوی چنار بشکند فرمانت
اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۳۳
ساقی که هلاکم ز غم هجرانت
هر جا که روی دست من و دامانت
رفتی هزار دل هلاک از غم تست
باز آی که صد هزار جان قربانت
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
دانی زچه شد و قف تعرض جانت
دندان نشکستند سخن دامانت
دانند که وقت شعر خواندن شکنند
از شعر کلوخ چین خود دندانت
فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹
تن را بگذار تا شوم من جانت
جان را در باز تا شوم جانانت
از پای درآی تا بگیرم دستت
با درد بساز تا شوم در مانت
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت
لیک ازگله یک روز نیاسود، زبانت
فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود
تیریست که جستهست ز آغوش کمانت
در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟
[...]