گنجور

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

این کهنه رباط را که عالم نام است

وآرامگه ابلق صبح و شام است

بزمی‌ست که واماندۀ صد جمشید است

قصری‌ست که تکیه‌گاه صد بهرام است

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » گردش دوران [۵۶-۳۵] » رباعی ۵۳

 

این کهنه رباط را که عالم نام است

آرامگَهِ اَبْلَقِ صبح و شام است،

بزمی است که واماندهٔ صد جمشید است،

گوری است که خوابگاهِ صد بهرام است!

خیام
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

در راه دلم ز عشق تو صد دام است

امید من سوخته دل بس خام است

آن را که تویی یار چه بی یار کسیست

وانرا که تویی دوست چه دشمن کام است

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

از شام سر زلف تو صبحم شام است

پختم هوس لب تو لیکن خام است

چشمت نظری نکرد در حال جهان

بیچاره به هرزه در جهان بدنام است

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

ما را ز جهان وصل نگاری کام است

وز کام جدا گشتنم از ناکام است

عشّاق تو در جهان بسی هست ولی

بیچاره جهان که در جهان بدنام است

جهان ملک خاتون
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

عشق آمد و گوید رسولم نام است

در حسن به آسمان صدم پیغام است

حکم است که دل و دین فروشید به درد

وین سهل ترین جمله احکام است

عرفی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

این راهزنان که راهروشان نام است

درویشیشان خاص برای عام است

از بهر شکار خلق این طایفه را

هر پاره خرقه، چشمه‌ای از دام است

واعظ قزوینی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷

 

ایام بهار است نه می در جام است

نی سوخته ای هم نفس این خام است

کوتاهی طالع است یا بوده چنین

یا سختی اوقات در این ایام است

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

خوش حالت آن مرد که خیرانجام است

سهل است نکونام اگر بدنام است

یک یک رفتند گرم شد تا صحبت

این عالم بی وفا مگر حمام است

سعیدا
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۱ - جمال اصفهانی قُدِّسَ سِرُّه

 

درپای دلم ز عشق تو صد دام است

امید من سوخته دل بس خام است

آنرا که تویی یار چه بی یار کس است

وان را که تویی دوست چه دشمن کام است

رضاقلی خان هدایت
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

گاهی ز وصال تو، دلم آرام است

گاهی ز غمت سینه پر از آلام است

دیشب ز لبت بوسه مرا قسمت بود

امروز نصیبم ز لبت دشنام است

صابر همدانی
 
 
sunny dark_mode