گنجور

 
۱
۲
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

ای جان عزیز تن بباید پرداخت

گر با غم عشق و عاشقی خواهی ساخت

اندر دل کن ز عشق خواری و نواخت

با روی نکو چو عاشقی خواهی باخت

۲ بیت
سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

یکدسته گلی دارم و عشقی در تاخت

یک بوسه بدان زود بمن باز انداخت

گوئی بت من درد دل من بشناخت

از بهر دلم گل آبگینی برساخت

۲ بیت
سوزنی سمرقندی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

تا خاطر من دست چپ از راست شناخت

یکدم به مراد مرکب عمر نتاخت

ترسم که بدین رنج به امید نواخت

نا یافته کام رفتنم باید ساخت

۲ بیت
فلکی شروانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

در بزم تو گل با می سوری در ساخت

با باده و گل نرد طرب باید باخت

می بود گل از آه حسود تو فسرد

گل بود می از آتش تیغ تو گداخت

۲ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۳

 

گر باد پریر خود نرگس بفراخت

دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت

امروز کشید خنجر سوسن از آب

فردا سپر از آتش گل خواهد ساخت

۲ بیت
مهستی گنجوی
 

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۷

 

نردِ هوسِ وصال میباید باخت

اسبِ طمعِ محال میباید تاخت

یک لحظه سپر همی نباید انداخت

میباید سوخت و کار میباید ساخت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۳۹

 

تا جاندارم گردِ تو میخواهم تاخت

میخواهم سوخت و نیز میخواهم ساخت

تو شاد بزی که نرد عشقت شب و روز

تا من باشم با تو همی خواهم باخت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۶

 

زان روز که حسنت علم عشق افراخت

هر چیز که دید پردهٔ روی تو ساخت

دادی همه را به یکدگر مشغولی

تا با تو کسی می نتواند پرداخت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۱

 

در عشق تو اسبِ جان بسر خواهم تاخت

پروانه صفت پای ز پر خواهم ساخت

جان و تن ودین و دل و ملک دوجهان

در باختم و چیز دگر خواهم باخت

۲ بیت
عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۵

 

هر دل که به میدانِ هوای تو بتاخت

با نیک و بدِ زمانه یکسان در‌ساخت

دلها همه در بوتهٔ عشقِ تو گداخت

چونانک تویی، جز تو تو را کس نشناخت

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۱۰ - القضا و القدر

 

نقاش ازل چو نقشها می پرداخت

کس نقش سعادت از شقاوت نشناخت

امروز هر آنک از پی مقصودی تاخت

آن یافت که دی قدر برای او ساخت

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸۴ - الحقیقة

 

هر دل که به میدان هوای تو بتاخت

با نیک و بد زمانه یکسان در ساخت

دلها همه در بوتهٔ عشق تو گداخت

چونانک تویی جز تو کست می نشناخت

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۹۱ - الحقیقة

 

آن کس که چو حق حقیقت حق نشناخت

از بی روزی به گفت و گویی پرداخت

از بی خبری بود نشان دادن ازو

گنگ است و کر و کور هر آن کس بشناخت

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۶

 

گر مرکب عشق نیکوان خواهی تاخت

با سوختگان چو شمع می باید ساخت

دانی زچه شد شاهدی شمع به جمع

آسایش جمع جست و خود را در باخت

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۱

 

از بس که تنم ز آتش دل بگداخت

نتوان تنم از شمع همی باز شناخت

زین بیش مرا مسوز جانا که چو شمع

هر شب تنی از موم نمی شاید ساخت

۲ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹

 

آن عشق مجرد سوی صحرا می‌تاخت

دیدش دل من ز کر و فرش بشناخت

با خود می‌گفت چون ز صورت برهم

با صورت عشق عشقها خواهم باخت

۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۳

 

عشق تو در اطراف گیائی میتاخت

مسکین دل من دید نشانش بشناخت

روزیکه دلم ز بند هستی برهد

در کتم عدم چه عشقها خواهم باخت

۲ بیت
مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت

درمانش تحمل است و سر پیش انداخت

یا ترک گل لعل همی باید گفت

یا با الم خار همی باید ساخت

۲ بیت
سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

هر کس که ره و رسم جهان نیک شناخت

از بهر اقامت اندرو خانه نساخت

این کهنه رباط را عمارت چه کنی

آخر چو بدیگرانش باید پرداخت

۲ بیت
ابن یمین
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

مسکین دل من بر آتش عشق گداخت

واندر طلب تو نقد هستی درباخت

آخر خود را به وصل لایق نشناخت

بنشست و به داغ و درد دوری در ساخت

۲ بیت
جامی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۸