گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

ریزم ز مژه کوکب بی‌ماه‌رخت شب‌ها

تاریک شبی دارم با این همه کوکب‌ها

چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو

از بوسه پیکانش شد آبله‌ام لب‌ها

از بس که گرفتاران مردند به کوی تو

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵ - تتبع مخدومی

 

بی‌روی تو شد تیره از اشک مرا شب‌ها

روشن نشود شب‌ها بی‌ماه ز کوکب‌ها

از تیرگی هجرت شد روز و شبم یکسان

کز شب سیهم روز است وز روز سیه شب‌ها

عشاق که از هجرت کردند تهی قالب

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۰ - من هیچ نمی‌ترسم از حادثهٔ شب‌ها

 

من هیچ نمی‌ترسم از حادثهٔ شب‌ها

شب‌ها که سحر گردد از گردش کوکب‌ها

نشناخت مقام خویش افتاد به دام خویش

عشقی که نمودی خواست از شورش یارب‌ها

آهی که ز دل خیزد از بهر جگرسوزی است

[...]

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode