گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۰

 

تا دل ز توام به غم نشسته

جان در گذر عدم نشسته

بر خاک در تو من مقیم

مانند سگ حرم نشسته

هر کس که بدید حسن رویت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱۱

 

در خون منم، ای صنم، نشسته

وز عشق تو در الم نشسته

مانند تو دلبری به خوبی

در ملکت حسن کم نشسته

آن ابروی شوخ دلربایت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۴۴

 

ماییم و دلی به غم نشسته

روزان و شبان دُژم نشسته

هر کس پی شادیی گرفتند

ما با غم او به هم نشسته

خلقی ز غم دهان تنگش

[...]

جلال عضد
 
 
sunny dark_mode