×
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
دل می کشد به داغ تو هر لحظه سینه را
داغی بکش به سینه غلام کمینه را
زینسان که مشک زلف ترا سر نهاده است
گردن کشی چراست به تو عنبرینه را
ترسم بر ابروی تو نهادن دل ضعیف
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۳
هر نکته کاید از لب داننده گوهریست
خوش آن که ساخت گنج گهر درج سینه را
دانا دل از جواهر حکمت خزینه ایست
از خویشتن مدار جدا این خزینه را
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
چندم خراشی از سخن تلخ سینه را
آزار تا کی این دل چون آبگینه را
انگیز خار خار دل ریش عاشقست
دادن بهدست باد، گل عنبرینه را
صبحست و در پیاله مییی همچو آفتاب
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۹
روشن ز داغ های نهان ساز سینه را
از پشت، رو شناس کن این آبگینه را
یک دم بود گرفتگی ماه و آفتاب
روشن گهر به دل ندهد جای کینه را
دارد ترا همیشه معذب فشار قبر
[...]