گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

یارب در آن کلاله چرا عقل گمره است

کان صد هزار حلقه شب رنگ بر مه است

هم در کنار سایه شمشاد اوست باغ

هم بر کران چشمه خورشید او چه است

نقش بهشت چیست از آن باغ یک گل است

[...]

سید حسن غزنوی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۶

 

عفو گناه فضل بود انتقام عدل

زان تا به این ز چرخ برین تا زمین ره است

کی فضل را گذارد و آرد به عدل روی

دانا که از تفاوت این هر دو آگه است

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۲۲

 

شیرینی نشاط، جهان را گرفته است

صبح از هوای تر شکر آب دیده است

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸

 

زین سال و ماه فرصت کارت منزه است

مژگان دمی که سایه کند روز بیگه است

تا کی غرور چیدن و واچیدن هوس

در خانه این بساط ‌که افکنده‌ای ته است

سعی نفس چو شمع به پستی‌ست رهبرت

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode