گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۳

 

آن سرو ناز من که خجل گشت ماه ازو

دل برده است و در پی جان است آه ازو

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۳

 

آن قرص میده ای که خجل گشت ماه ازو

«دل برده است و در پی جان است آه ازو»

آن طاق ابروان دلارای مطبخی

محراب جان ماست تو حاجت بخواه ازو

خشک و تر آنچه هست به سفره نثار کن

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

زلفت که رفت رونق مشک سیاه ازو

مشکین شود نفس چو برآریم آه ازو

دارد دل از عنایت تو چشم یک نگاه

چندین مدار چشم عنایت نگاه ازو

این مهر نیست ماه رخت کرد جلوه ای

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳۰

 

خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو

پوشیده است کعبه پلاس سیاه ازو

من بسته ام لب طمع، اما نگار من

دارد دهان بوسه فریبی که آه ازو!

عشق کریم سایه فکنده است بر سرت

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode