گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۴

 

او شد جوان و آه جوانی من برفت

یاقوت من زرفتن او کهربا شده است

تا در هوای عالم پیری فتاده ام

شخصم ضعیف گشت و دلم در هوا شده است

غم شد جوان چو روز جوانی من برفت

[...]

ادیب صابر
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۵

 

تا زلف او به باد صبا آشنا شده است

از دست دل عنان صبوری رها شده است

نتوان گرفت آینه از دست او به زور

از خط سبز بس که رخش باصفا شده است

صبح امید بر در دل حلقه می زند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۶

 

از خاکمال دام، پرم توتیا شده است

از مالش استخوان تنم رونما شده است

حال شکاف سینه و پیکان او مپرس

یک مشت استخوان، قفس صد هما شده است

داند چه قسم دولتی از دست داده ام

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode