عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰
تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم
چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم
چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم
تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸
در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم
از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم
در خلوتی که ما را با دوست بود آنجا
گفتم به بیزبانی، بی گوش هم شنیدم
خورشید وحدت اینک از مشرق وجودم
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۶
چون مرغ نیم بسمل چندانکه میتپیدم
تسلیم تا نگشتم آسودگی ندیدم
خاک سیه کشیدم در دیده بیجمالش
پیرانه سر چو طفلان خوش سرمه یی کشیدم
آخر به سنگ جورم بشکست شیشه دل
[...]
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۳ - کمانگر
با آن بت کمانگر تیری به کف رسیدم
در خانه کمانش انداختم کشیدم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸
ای از صباح رویت روشن شب امیدم
زلف تو شام قدرم روی تو صبح عیدم
گلشن شد از هوایت ویرانه ی وجودم
روشن شد از لقایت کاشانه ی امیدم
باد بهار امروز پیغام یار دارد
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸
دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم
در عمر خود همین بود خواب خوشی که دیدم
در خون طپید جسمم تا دامنش گرفتم
بر لب رسید جانم تا خدمتش رسیدم
میکند بیخم از جا اشکی که میفشاندم
[...]
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۴ - مرثیه در خرابه شام
آن شب که در ره شام راست به نیزه دیدم
با آن نگاه حسرت آه از جگر کشیدم
پنهان ز خوف اعدا سوی تو میدویدیم
صد گوشمال خوردم تا یک سخن شنیدم