گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای شب خجل ز مویت گل تنگ دل ز رویت

کوثر عرق گرفته از شرم خاک کویت

ماییم و خشک جانی بر کف نهاده پیشت

یا رحمت است رایت یا کشتن آرزویت

عالم ز عشوه پر کن دلها به غمزه بشکن

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

بی آفتاب رویت روزم بود چو مویت

با زلف مشک بویت باشد شبم چو رویت

حسن هزار لیلی عشق هزار مجنون

داری وزان زیادت دارم به خاک کویت

یک سلسله ز مویت دیوانه را تمام است

[...]

همام تبریزی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۷

 

نگذاردم سوی رزم خوی بهانه جویت

ور رای رخصت آرد نارد اجازه رویت

چون لعل غنچه رنگت چون زلف مشکبویت

دارم جدا ز رویت روئی ز دست خویت

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode