×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳
گویند به بَلاساغون، تُرکی دو کمان دارد
وَر زآندو یکی کم شد، ما را چه زیان دارد؟
ای در غم بیهوده، از بوده و نابوده
کاین کیسهی زَر دارد، وآن کاسه و خوان دارد
در شام اگر میری، زینی به کسی بخشد
[...]
۱۱ بیت
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
آن سرو که چون سوسن ما را به زبان دارد
راز دل خود با ما چون غنچه نهان دارد
زلفش که چو سنبل روی از باد همیپیچد
سر بر من آشفته از ناز گران دارد
آن شوخ که با هرکس چون لاله قدح گیرد
[...]
۷ بیت
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷
به هنگام دعا زاهد نظر بر آسمان دارد
امید دانهٔ گندم مگر از کهکشان دارد
چه گویم با چنان شوخی که در نظارهٔ اول
خدنگ ناز و چشم مست و تیغ بی امان دارد
به جان طور آتش از تجلای تو پیدا شد
[...]
۵ بیت