گنجور

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴

 

هرگه که شبی خود را در میکده اندازیم

صد فتنه برانگیزیم صد کیسه بپردازیم

آن سر که بود در می وان راز که گوید نی

ما مونس آن سِرّیم ما محرم آن رازیم

هر نغمه که پیش آرند ما با همه در شوریم

[...]

۷ بیت
عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳

 

زلفت به پریشانی، دل برد به پیشانی

دل برد به پیشانی، زلفت به پریشانی

گر زلف بیفشانی، صد جانْش فرو ریزد

صد جانٌش فرو ریزد، گر زلف بیفشانی

یک لحظه به پنهانی، گر وصل تو دریابم

[...]

۶ بیت
عبید زاکانی