گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

جانی و به کنه تو کسی پی نبرد جانا

چه عامی و چه عارف چه جاهل و چه دانا

ظاهر نگرد عامی ز آن روی به دام افتد

از طره و دستار و دراعه مولانا

من شکوه ز بیدادت هرگز نکنم لیکن

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

گردم بسر کویت دیوانه چنین باید

سرگشته یک شمعم پروانه چنین باید

از جای نمیرفتم از صد خم و کارم ساخت

چشم تو بیک گردش پیمانه چنین باید

نه بام و نه در دارد در گشته سرای ما

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

چون بیتو ننالم زار در گوشه تنهائی

کو طاقت خودداری کو تاب شکیبائی

لیلی‌وش من از من آداب چه میجوئی

عاقل نیم و شهری مجنونم و صحرائی

تا چند توان جانا دور از تو بسر بردن

[...]

مشتاق اصفهانی