×
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۲
صبح از چه خرابات جنونکرد بهارش
کافاق به خمیازه گرفتهست خمارش
شام اینهمه سامان کدورت زکجا یافت
کز زنگ نشد پاک کف آینهدارش
گردون به تمنای چه گل میرود از خویش
[...]
۱۷ بیت
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱
هرگل که پر از لخت جگر نیست کنارش
بر سر نتواند زدن از شرم، بهارش
از پرتو رخسار جهانسوز تو دارم
آن شعله به دل، کآتش طور است شرارش
در خورد زوالش نبود دولت دنیا
[...]
۵ بیت
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۱
در بوته اخلاص بپرداز غبارش
در بخش عیارش
۱ بیت