گنجور

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » مقدمة الکتاب

 

در شب چه روی در ره باریکتر از موی

چون روز همی بر در خود راه نبینی

چون بر در خود چشم تو بر کوه نیفتد

در چشم کسان چبود اگر کاه ببینی

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الاولی - فی الملمعة

 

هر روز بدیگر ره و هر شب بدگر جای

هر پی بدگر منزل و هر دم بدگر رای

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة - فی الربیع

 

هنگام گل و لاله و ایام بهار است

عالم چون رخ خوبان پر نقش و نگار است

نرگس به چمن در صنمی سبز لباس است

سوسن به صف اندر پسری سیم‌عذار است

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السادسة - فی الجنون

 

چون باده بفرمان تو نوشیم ز صد بحر

در مجلس ما جرعه یک جام نیاید

در آب تو غرقه شده جز سوخته نبود

در آتش تو سوخته جز خام نیاید

و آنروز که خواننده تو باشی همه دنیا

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الحادی عشر - فی السیاح و المعمی

 

آن چسیت چورخساره عشاق مذهب؟

مجلس بوی آراسته و بزم مرتب

تابنده چو ما هست و درخشنده چو خورشید

رخشنده چو برق است و نماینده چو کوکب

روح است گه نازش و سرمایه او چشم

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الخامسة عشر - فی العشق

 

در راه محبت قدمی بی تو نه ایم

در صورت شادی و غمی بی تو نه ایم

حاشا که زهجر تو دمی سرد کشیم

چون در همه احوال دمی بی تو نه ایم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ

 

حسبت بلد تهم داری و ساکنها

جیران بیتی و اعمامی و اخوالی

اصبحت فیهم عظیم القدر ذاخطر

و رحت فیهم برحب العیش و البال

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة و العشرون - فی المعزم

 

امروز چنانی که غلام تو توان بود

در بند خم حلقه دام تو توان بود

چون باد صبا عاشق زلف تو توان شد

چون خاک زمین بنده گام تو توان بود

بر آهن تفتیده و در آتش سوزان

[...]

حمیدالدین بلخی
 
 
sunny dark_mode