گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۳

 

ای آنکه تراست عار از دیدن من

مهرت باشد بجای جان در تن من

آن دست نگار بسته خواهم که زنی

با خون هزار کشته در گردن من

ابوسعید ابوالخیر
 

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

بگرفت شها قضای بد دامن من

تا لشکر غم نشست پیرامن من

گر خست به تیر تو دل روشن من

بخت تو نگاه داشت جان در تن من

امیر معزی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۲۰ - ۳۷ - النوبة الثالثة

 

دانی که سر کوی تو بد معدن من

دانی که بنا کام بد این رفتن من

میبدی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۴

 

تا بشنودم کاهوی شیرافکن من

ماتم زده شد چون دل بی‌مسکن من

حقا و به جان او که جان در تن من

بنشست به ماتم دل روشن من

خاقانی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۱۷

 

شمع آمد و گفت: چون منم دشمنِ من

کوکس که به گازی ببُرد گردنِ من

گر بُکْشَنْدم تنم بماند زنده

ور زنده بمانم بنماند تنِ من

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۰

 

ای هیچ نخورده غم بغم خوردن من

ناگشته بپرسشی بپیرامن من

یکبار درین تن بکمارم درگیر

باشد که بسوزد دل تو بر تن من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۱

 

گر رنجه کنی قدم بپرسیدن من

روشن کنی از جمال خود مسکن من

مانندۀ پسته ام که بتوانی دید

خونین دل من در استخوان تن من

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۷۰۲

 

شمعم که شدست جان من دشمن من

صد تو غم دل گرفته پیرامن من

بر یاد لب تو وقت جان دادن من

جان خنده زنان برون شود از تن من

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲۳

 

ای ماه لطیف جانفزا خرمن من

وی ماه فرو کرده سر از روزن من

ای گلشن جان و دیدهٔ روشن من

کی بینمت آویخته بر گردن من

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۱

 

ای دست تو آتش زده در خرمن من

تو دست نمی‌گذاری از دامن من

این دست نگارین که به سوزن زده‌ای

هرچند حلال نیست در گردن من

سعدی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

ای خون دل از عشق تو در گردن من

وی خار بلا فشانده پیرامن من

یا ریشه عشق تو کشم از دل خویش

یا ریشه جان کشد غمت از تن من

میرداماد
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

غرق است به بحر جرم تا گردن من

شرمنده بود دلم ز بد کردن من

ای کاش که هر نقش قدم چون سوزن

چاهی شود از بهر فرو رفتن من

جویای تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

از نعت نبی است در جنان مسکن من

وز منقبت علی است جان در تن من

از مهر محمد و علی هر دو بهم

بادام دو مغز است دل روشن من

مشتاق اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

دی دست نگارین بت سیمین تن من

بر گردن من فگند و شد رهزن من

هر جرم که بر گردن از آن دستش بود

از گردن خود فگند بر گردن من

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode