گنجور

 
۱
۷
۸
۹
۱۰
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

سویم بفرست گاه پیغامی و گاه

باز آی که تا ببینم آن روز چو ماه

غافل مشو از حال من القصه که من

هم گوش برآوازم و، هم چشم براه

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

جار جنبم گر ندهد جاریه به

مار ار کشدم، ز منت ماریه به

......................................

عریان تنیم ز جامه ی عاریه به

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

ای کشته ی امروز تو، فردا زنده؛

وز لعل تو، چون خضر و مسیحا زنده!

وین زندگی است مرگ به، گز تیغت

ببینیم هزار کشته و، ما زنده!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

ای باخته نرد دلبری با زهره

وانداخته زهره را بششدر مهره

ترسم که ز بیوفائیت رخت کشم

زین شهر و شوم به بیوفائی شهره

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

نه روی گله دارم و نه رای گله

خوش نیست که اید بمیان پای گله

از هر گله بسته ام لب، اما چکنم

دارم گله جایی و، بود جای گله!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

امروز چو گل شکفته باشیم همه

فردا در گل نهفته باشیم همه

بس نرگس این باغ که هر روز از خواب

بیدار شود که خفته باشیم همه

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

آن شوخ کزو دور شبی خفتم،نه

روزی ز جفای او برآشفتم، نه

ز آن چشم، که اول نگهش کشت مرا

گفتا: نگرم بدیگری؟ -گفتم: نه!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

عید است چه مانده ای صباحی بسرای؟!

من بلبل و تو فاخته، با من بسرای!

از مهر و وفا و دوستداری بسرای!

تا عمر نیامده است بر سر بسرای!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

لرزان من و خواجه دوش از سردی دی

وی طعنه بمن میزد و من خنده بوی

رفتیم نهان ز خلق، تا مخزن کی

او کیسه ی زر گرفت و من کاسه ی می

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

از دور فلک که باخت لعب عجبی

بر من، که ز هجر داشتم تاب و تبی

روزی و شبی، چو روی و موی تو گذشت؟

روزی و چه روزی و شبی و چه شبی؟!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

قاصد!دلم از حرف وفا خوش کردی

جانم ز پیام آشنا خوش کردی

گفتی: که ز راه میرسد یار اینک

ای وقت تو خوش، که وقت ما خوش کردی

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

گفتی: ز رخم چرا نظر پوشیدی؟!

هنگام سخن زبان بخود دزدیدی!

پندار که کردم نگهی، رنجیدی!

انگار که گفتم سخنی، نشنیدی!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

دوشم دل برد، شاهد بازاری

افتاده من از قفای او باز، آری

میگفتمش: آنچه میبری باز آری؟!

میگفت بصد ناز: نه و، باز: آری

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

رویی که کله ز مه رباید داری!

مویی که به لاله مشک ساید داری!

بویی که سر نافه گشاید داری!

آری، جز رحم هر چه باید داری!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

دارم ز فراق ماه مهر افروزی

در دل سوزی، نیست دلی دل سوزی

جز روز و شب من که ندارد شب و روز

هر روز شبی دارد و هر شب روزی

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

من مفلسم و، تو کیمییا ای ساقی!

دست تو سحاب و من گیا ای ساقی!

اینک رفته است شب، مرو ای مطرب!

اینک آمد صبح بیا ای ساقی!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

وقت است ز هر سو شکفد روی گلی

هر بلبل مست رو نهد سوی گلی

راز من و یار، گل کند، چون شنویم

آن ناله ی بلبلی و، من بوی گلی!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

ز آن پیش که، شمع مهرش افروختمی

وز آتش دشمنی او سوختمی

ای کاش بدست من سپردی پدرش

تا دوستیش بطفلی آموختمی

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

خوش آنکه چو یاد از اسیریم کنی

آیی شبی و رحم به پیریم کنی

پایت مالم، که پایمالم نکنی؛

دستت بوسم، که دستگیریم کنی

۲ بیت
آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

آذر! که چو من مانده جدا از وطنی!

نالان ز جدایی وطن همچو منی!

...

ای مرغ غریب از کدامین چمنی؟!

۲ بیت
آذر بیگدلی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۸۵