گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

صوفی صفت بدرگی آخر تا کی

در صورت مردم سگی آخر تا کی

بر فرض حلال است گرفتم نه حرام

در کیش تو...بگی آخر تا کی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

رخساره به خون صد پیم افزون شوئی

تا یک رهم از رخ اشک گلگون شوئی

رسمی است کهن قاعده خون شستن از آب

تو تازه رویت آب از خون شوئی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

بر کرده غراب چند از یاوه پری

بال و پری از کاغذ تازی و دری

غافل که پریدن نتوان زین پر و بال

جز تا شرفات بام...تری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

گر فضل به علم و خط و دفتر بودی

وز خلق اگر سواد برتر بودی

مفتی بایستی آنکه سردار آید

عثمان بایست تا پیمبر بودی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

تا کی به خود افزون زخدا کم گردی

دریا بهلی و در پی نم گردی

تا عالم ... خودی ناری طی

... ای ار خدای عالم گردی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

نه چهره گلی، نه سنبلان مرغولی

نه لب لعلی، نه نرگسان مکحولی

هیچش نه وهستش آنچه خوبان دارند

من زشت ندیده ام بدین مقبولی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

از جان فرمش همی زتن یا کنی

وز نفس غمی نهاد خود شاد کنی

عنقا صفت ار بار شهی بود بسوز

چون پرچمه شیخ تا به کی باد کنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

این جان کآمد طفیل تمثال علی

سردار مخواه جز که پامال علی

گاوی خری ار اسب دواند که چرا

بسرای که واصل علی مال علی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

تا گرم گذشتن از جهنم نشوی

در خلوت خاص خلد محرم نشوی

گردی همه زین گذشتن اما چو پدر

تا نگذری از بهشت آدم نشوی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

صوفی چو به خلسه چشم بر طاق نهی

خود را به گزافه قطب آفاق نهی

با آن لقب این وجود ... تست

زهری قاتل که نامش تریاق نهی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

با نفس صفا و با خرد ناوردی

آنرا باران بر این تگرگ آوردی

کله کل او شکستن آرد همه کس

گر دسته یا نه را شکستی مردی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

از بنگه خود پی به خدا گم نکنی

رسم و ره عشق از هوا گم نکنی

درهات بروی از پس و پیش است فراز

هشدار که سوارخ دعا گم نکنی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

گر نفس جنون ار گهر فرهنگی

تا نامت به عشق برنیاید ننگی

این مرتبه را دنگی و شوری باید

من گویم و خود تو نشنوی شوردنگی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

آن روز که آدم به تراب اندودی

از آینه بر چهره حجاب اندودی

پنهان نه ای از دیده بهر روی که هست

بیهوده گلی بر آفتاب اندودی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

هشیارانت خوار نهند از مستی

بالا دستان به پا زنند از پستی

بی دولت نیستی در آن عالم کل

... کل عالمی تا هستی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

از نوش لبش حدیث خال افکن طی

با خال مگوی از لب جان پرور وی

زین هر دو یکی جوی که نائی محروم

هم از خرمای بصره هم گندم ری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

با عارف مغز خواره صوفی حالی

با عامی پوست باره مفتی قالی

آن کیسه بر این فال کش آمد به خلاف

... تو هم دزدی و هم رمالی

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات الحاقی » شمارهٔ ۱

 

گردنده گردون ز نقحبه بار است

آسوده کیهان ز نقحبه زار است

در گوهر آن پیدا و پنهان

از جبهه این عنف آشکار است

بانگ نی اش را پست و بلند است

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سایر اشعار » رباعی در مظالم ذوالفقار خان

 

کس نیست که چاره آرد آفات ترا

آه ار ندهد اجل مکافات ترا

دفع تو به غیر از تو تمنا نکنم

ای نام تو بر کمر زند ذات ترا

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سایر اشعار » رباعی در وصف حاج میرزا آقاسی

 

نگذاشت به ملک شاه حاجی درمی

شد صرف قنات و توپ هر بیش و کمی

نی مزرع دوست را از آن آب نمی

نی خایهٔ خصم را از آن توپ غمی

یغمای جندقی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode