گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰

 

گر جان داری بیا و جان باز آنجا

آن جای که بوده‌ای ز آغاز آنجا

یک نکته شنید جان از آنجا آمد

صد نکته شنید چون نشد باز آنجا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱

 

گر در طلب خودی ز خود بیرون‌آ

جو را بگذار و جانب جیحون آ

چون گاو چه می‌کشی تو بار گردون

چرخی بزن و بر سر این گردون آ

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۲

 

گر عمر بشد عمر دگر داد خدا

گر عمر فنا نماند نک عمر بقا

عشق آب حیاتست در این آب درآ

هر قطره از این بحر حیاتست جدا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۳

 

گر من میرم مرا بیارید شما

مرده بنگار من سپارید شما

گر بوسه دهد بر لب پوسیدهٔ من

گر زنده شوم عجب مدارید شما

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴

 

کوتاه کند زمانه این دمدمه را

وز هم بدرد گرگ فنا این رمه را

اندر سر هر کسی غروریست ولی

سیل اجل قفا زند این همه را

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۵

 

گویم که کیست روح‌افراز مرا

آنکس که بداد جان ز آغاز مرا

گه چشم مرا چو باز بر می‌بندد

گه بگشاید به صید چون باز مرا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶

 

گه می‌گفتم که من امیرم خود را

گه ناله‌کنان که من اسیرم خود را

آن رفت و از این پس نپذیرم خود را

بگرفتم این که من نگیرم خود را

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷

 

لاحول ولا دور کند آن غم را

گر دیو رسد جان بنی آدم را

آن کز دم لاحول ولا غمگین شد

لا حول ولا فزون کند آن دم را

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۹

 

من تجربه کردم صنم خوش‌خو را

سیلاب سیه تیره نکرد آنجو را

یک روز گره نبست او ابرو را

دارم بیمرگ و زندگانی او را

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۰

 

من ذره و خورشید لقایی تو مرا

بیمار غمم عین دوایی تو مرا

بی‌بال و پر اندر پی تو می‌پرم

من که شدم چو کهربایی تو مرا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱

 

منصور بدآن خواجه که در راه خدا

از پنبهٔ تن جامهٔ جان کرد جدا

منصور کجا گفت اناالحق می‌گفت

منصور کجا بود خدا بود خدا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۲

 

مولای اناالتائب مما سلفا

هل تقبل عذر عاشق قد تلفا

این کان ندامتی صدودا و جفا

مولای عفی‌الله عفی‌الله عفا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳

 

می‌آمد یار مست و تنها تنها

با نرگس پرخمار رعنا رعنا

جستم که یکی بوسه ستانم ز لبش

فریاد برآورد که یغما یغما

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴

 

نور فلکست این تن خاکی ما

رشک ملک آمدست چالاکی ما

گه رشک برد فرشته از پاکی ما

گه بگریزد دیو ز بی‌باکی ما

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵

 

هان ای سفری عزم کجایست کجا

هرجا که روی نشسته‌ای در دل ما

چندان غم دریاست ترا چون ماهی

کافشاند لب خشک تو را در دریا

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶

 

یک چند به تقلید گزیدم خود را

نادیده همی نام شنیدم خود را

در خود بودم زان نسزیدم خود را

از خود چو برون شدم بدیدم خود را

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷

 

یک طرفه عصاست موسی این رمه را

یک لقمه کند چو بفکند این همه را

نی سور گذارد او و نی ملحمه را

هر عقل نکرد فهم این زمزمه را

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸

 

آن لقمه که در دهان نگنجد به طلب

وان علم که در نشان نگنجد به طلب

سریست میان دل مردان خدای

جبریل در آن میان نگنجد به طلب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹

 

آنی که فلک با تو درآید به طرب

گر آدمیی شیفته گردد چه عجب

تا جان بودم بندگیت خواهم کرد

خواهی به طلب مر او خواهی مطلب

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰

 

از بانگ سرافیل دمیده است رباب

تا زنده و تازه کرده دلهای کباب

آن سوداها که غرقه گشتند و فنا

چون ماهیکان برآمدند از تک آب

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۰۱
sunny dark_mode