گنجور

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۱

 

در سایه رحمت تو تا جا دارم

از زشتی کار خود چه پروا دارم

من عاصی‌ام و تو ملجا هر عاصی

از آتش دوزخت چه پروا دارم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۲

 

ای راه‌نمای خلق گم شد راهم

افکند کشاکش امل در چاهم

جرمم ز کرم ببخش زانروی که من

گوینده لا اله الا اللاهم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۳

 

هر چند ز غم چهره کاهی دارم

در حشر متاع روسیاهی دارم

با این همه معصیت خدا می‌داند

کامید به رحمت الهی دارم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۴

 

من نامده‌ام که جان ز میدان ببرم

آب آمده‌ام برای طفلان ببرم

جان گر بدهم برای آبی سهل است

آب ار ببرم به است تا جان ببرم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۵

 

هر چند ز معصیت گران شد بارم

امید نجات نیست در کردارم

چون خوار خورد به پای گل آب چه باک

در پای گل یل محمد خارم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۶

 

نه غزه به طاعت و نه ننگ و نامم

خالی بود از می حقیقت جامم

اسباب امیدواری من این است

کامروز سواد لشگر اسلامم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۷

 

نه کار بدین و نه به ایمان دارم

نه خصلت مومن نه مسلمان دارم

دامان محبت علی را اما

بیرون ننکم ز دست تا جان دارم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۸

 

یا رب خجل از نعمت و احسان توام

من عاصی و مستحق غفران توام

هر گلّه که باشد به سگی محتاج است

من هم سگ گلّهٔ محبان توام

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۳۹

 

یا رب اگر از اهل گناهم چه کنم

یا عاصیم و گمشده راهم چه کنم

حاشا نتوان نمود خود می‌دانم

مردود و لئیم و روسیاهم چه کنم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۰

 

گر لقمه نان شود به یکصد تومان

هرگز نکنم دعا که گردد ارزان

بنده به سراغ بندگی باید رفت

رزاق خدا بود چه ارزان چه گران

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۱

 

هر چند تلاش کردم اندر ثقلین

از بهر علاج درد خلق کونین

دیدم که بود تمام درها مسدود

از هر طرفی به غیر درگاه حسین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۲

 

هرچند که بر غمم سبب گشت حسین

چون نور ز دیده محتجب گشت حسین

صد شکر که اندر سفر کرب و بلا

قربان حسین تشنه لب گشت حسین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۳

 

شاهنشه کربلا حسین است حسین

قربان ره خدا حسین است حسین

فریادرس تمام خلق عرصات

فردا به صف جزا حسین است حسین

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۴

 

جانا به من ارجو کنی افزون کن

زین بیش مرا به عشق خود مفتون کن

شکرانه اینکه چون منی در دامت

مرغان دیگر را ز قفس بیرون کن

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۵

 

یا رب سگ نفس را مسلمانش کن

در آخر کار از اهل ایمانش کن

بسته است کمر که در جهنم بروم

از این عمل زشت پشیمانش کن

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۶

 

ای آنکه بود لطف و کرم عادت تو

افتاده سرم به زیر از خجلت تو

از جمله کار و بار خود نومیدم

اما دارم امید بر رحمت تو

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۷

 

از کتم عدم چه آشکارم کردی

مختار تمام کار و بارم کردی

خواهی گرم از گنه بسوزی به چه رو

بر بخشش خود امیدوارم کردی

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۸

 

خواهی به تمام سروران سر باشی

آسوده ز گیر و دار محشر باشی

باید ز صفا و صدق و اخلاص و ادب

خاک قدم آل پیمبر باشی

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۴۹

 

هر کس زده دست خود به دامان کسی

جسته است برای درد خود ملتمسی

من هم به حسین بن علی دارم چشم

چون نیست جز او به حشر فریادرسی

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۰

 

یا رب به من و روی سیاهم نظری

کز خیر نمانده در وجودم اثری

گر عفو تو شامل گنه‌کاران است

دیگر نبود ز من گنه‌کارتری

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode