گنجور

 
 
 
سنایی

پر شد ز شراب عشق جانا جامم

چون زلف تو درهم زده شد ایامم

از عشق تو این نه بس مراد و کامم

کز جملهٔ بندگان نویسی نامم

انوری

پر شد ز شراب عشق جانا جامم

چون زلف تو برهم زده گشت ایامم

در عشق تو این بود مراد و کامم

کز جملهٔ بندگان نویسی نامم

عطار

شمع آمد و گفت: کشتهٔ ایامم

سرگشتهٔ روزگارِ نافرجامم

با آن که بریدهاند صد بار سرم

شیرینی انگبین نرفت از کامم

اوحدالدین کرمانی

در پختن سودای تو چون من خامم

توسن شد و بی ثبات طبع و گامم

انگشت نمای جمله خاص و عامم

ای دوست ببین کز تو چه دشمن کامم

محتشم کاشانی

اسلام که گم کرده ز دل آرامم

بسیار خطر دارد ازو اسلامم

ز آن آفت دین که هست اسلامش نام

ترسم که به کافری برآید نامم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه