گنجور

 
۱
۲
۳
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷

 

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش!

۲ بیت
خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۷۳

 

در کارگهِ کوزه‌گری بودم دوش،

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش؛

هر یک به زبانِ حال با من گفتند:

«کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش؟»

۲ بیت
خیام
 

خیام » رباعیات خیام به پژوهش سیدعلی میرافضلی » رباعیات اصیل » شمارهٔ ۱۲

 

در کارگهِ کوزه‌گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه، گویا و خموش

از دستۀ هر کوزه، برآورده خروش

صد کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش

۲ بیت
خیام
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

سرمست به کوی دوست بگذشتم دوش

برداشته چون شیفتگان جوش و خروش

آمد خرد و مرا فرو گفت به گوش

کای عاشق تهمت زده بگذر خاموش

۲ بیت
ابوالفرج رونی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۶

 

می بر کف گیر و هر دو عالم بفروش

بیهوده مدار هر دو عالم به خروش

گر هر دو جهان نباشدت در فرمان

در دوزخ مست به که در خلد به هوش

۲ بیت
سنایی
 

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق

 

با دل گفتم که ای دل زرق فروش

کم گرد بگرد عشق با عشق مکوش

نشنید نصیحت و بمن بر زد دوش

تا لاجرمش زمانه می‬مالد گوش

۲ بیت
عین‌القضات همدانی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۲

 

دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش

تا روز می طرب همی کردم نوش

امشب من و صد هزار فریاد و خروش

تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش

۲ بیت
انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹

 

در جامه ازرق آن بت عشوه فروش

چون ماه ز آسمان پدید آمد دوش

گر نه فلکست پس چرا همچو فلک

هم زرق فروش آمد و هم ازرق پوش

۲ بیت
جمال‌الدین عبدالرزاق
 

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۵۵

 

آن راز که هست در پس صد سرپوش

سرپوش بسوز و باز کن دیده بهوش

در یک صورت اگر نمییاری دید

پس در همه صورتی همی بین و خموش

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۵

 

ای دل چو شراب معرفت کردی نوش

لب بر هم نه سِرِّ الاهی مفروش

در هر سخنی چو چشمهٔ کوه مجوش

دریا گردی گر بنشینی خاموش

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۶

 

تا چند زنی ای دلِ برخاسته جوش

در پردهٔ خون نشین و خونی مینوش

بگشای نظر ببین که یک یک ذرّه

چون میگریند و جمله بنشسته خموش

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۹

 

تا کی زنی ای دل خسته جوش

در پردهٔ خود نشین و خونی مفروش

بگشای نظر ببین که یک یک ذرّه

خون میگریند جمله بنشسته خموش

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۱۷

 

چون برفکنند از همه چیزی سرپوش

چون دیگ درآید همه عالم در جوش

چون مینتوان کرد به انگشت نشان

انگشت به لب باز همی دار خموش

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۲۳

 

تا چند زنی منادی، ای سر که فروش!

بیزحمت لب شراب تحقیق بنوش

تا چند زنی ای زن برخاسته جوش

در ماتم این حدیث بنشین و خموش!

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۲۴

 

گر خواهی تو که وقت خود داری گوش

دم در کشی و به خویش بازآری هوش

گر هر دو جهان چو بحر آید در جوش

تو یافه مگو ز دور بنشین و خموش!

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۴

 

پیمانهٔ خاک گشت آن چشمهٔ نوش

وان چشمهٔ خورشید باستاد زجوش

مانندهٔ مرغ نیم بسمل بدریغ

لختی بطپید و عاقبت گشت خموش

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۵

 

ای شب مزن از ستاره چندینی جوش

خفاش بسیست نور و ظلمت در پوش

وی صبح گر آفتاب داری در دل

چون همنفسِ تو کاذب افتاد خموش

۲ بیت
عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۱۶ - القضا و القدر

 

هر چند که عقل داری و دیده و هوش

ایمن مشو و به دیگران پرده بپوش

کانجا که قضا بر تو کمین بگشاید

نه دیده به کار آیدت آنجا و نه گوش

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۶۹

 

ای دل چو شراب معرفت کردی نوش

لب بر هم نه سرّ الهی مفروش

در هر سخنی چو چشمهٔ آب مجوش

دریا گردی گر بنشینی خاموش

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۷

 

در دیدهٔ دیده دیدهٔ دیده بپوش

تا زهر تو قند گردد و نیش تو نوش

یک بودهٔ دیده و بنهاده دو گوش

بینایی مکن دیده و گویای خموش (؟)

۲ بیت
اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۶۰