خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » ذرات گردنده [۷۳-۵۷] » رباعی ۷۳
در کارگهِ کوزهگری بودم دوش،
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش؛
هر یک به زبانِ حال با من گفتند:
«کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش؟»
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
سرمست به کوی دوست بگذشتم دوش
برداشته چون شیفتگان جوش و خروش
آمد خرد و مرا فرو گفت به گوش
کای عاشق تهمت زده بگذر خاموش
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۶
می بر کف گیر و هر دو عالم بفروش
بیهوده مدار هر دو عالم به خروش
گر هر دو جهان نباشدت در فرمان
در دوزخ مست به که در خلد به هوش
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق
با دل گفتم که ای دل زرق فروش
کم گرد بگرد عشق با عشق مکوش
نشنید نصیحت و بمن بر زد دوش
تا لاجرمش زمانه میمالد گوش
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶۲
دوش از کف وصل آن بت عشوه فروش
تا روز می طرب همی کردم نوش
امشب من و صد هزار فریاد و خروش
تا کی شب دیگرم بود چون شب دوش
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹
در جامه ازرق آن بت عشوه فروش
چون ماه ز آسمان پدید آمد دوش
گر نه فلکست پس چرا همچو فلک
هم زرق فروش آمد و هم ازرق پوش
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۵۵
آن راز که هست در پس صد سرپوش
سرپوش بسوز و باز کن دیده بهوش
در یک صورت اگر نمییاری دید
پس در همه صورتی همی بین و خموش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۵
ای دل چو شراب معرفت کردی نوش
لب بر هم نه سِرِّ الاهی مفروش
در هر سخنی چو چشمهٔ کوه مجوش
دریا گردی گر بنشینی خاموش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۶
تا چند زنی ای دلِ برخاسته جوش
در پردهٔ خون نشین و خونی مینوش
بگشای نظر ببین که یک یک ذرّه
چون میگریند و جمله بنشسته خموش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۹
تا کی زنی ای دل خسته جوش
در پردهٔ خود نشین و خونی مفروش
بگشای نظر ببین که یک یک ذرّه
خون میگریند جمله بنشسته خموش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۱۷
چون برفکنند از همه چیزی سرپوش
چون دیگ درآید همه عالم در جوش
چون مینتوان کرد به انگشت نشان
انگشت به لب باز همی دار خموش
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۲۳
تا چند زنی منادی، ای سر که فروش!
بیزحمت لب شراب تحقیق بنوش
تا چند زنی ای زن برخاسته جوش
در ماتم این حدیث بنشین و خموش!
عطار » مختارنامه » باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن » شمارهٔ ۲۴
گر خواهی تو که وقت خود داری گوش
دم در کشی و به خویش بازآری هوش
گر هر دو جهان چو بحر آید در جوش
تو یافه مگو ز دور بنشین و خموش!
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۴
پیمانهٔ خاک گشت آن چشمهٔ نوش
وان چشمهٔ خورشید باستاد زجوش
مانندهٔ مرغ نیم بسمل بدریغ
لختی بطپید و عاقبت گشت خموش
عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۵
ای شب مزن از ستاره چندینی جوش
خفاش بسیست نور و ظلمت در پوش
وی صبح گر آفتاب داری در دل
چون همنفسِ تو کاذب افتاد خموش
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۲۱۶ - القضا و القدر
هر چند که عقل داری و دیده و هوش
ایمن مشو و به دیگران پرده بپوش
کانجا که قضا بر تو کمین بگشاید
نه دیده به کار آیدت آنجا و نه گوش
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۶۹
ای دل چو شراب معرفت کردی نوش
لب بر هم نه سرّ الهی مفروش
در هر سخنی چو چشمهٔ آب مجوش
دریا گردی گر بنشینی خاموش
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲۷
در دیدهٔ دیده دیدهٔ دیده بپوش
تا زهر تو قند گردد و نیش تو نوش
یک بودهٔ دیده و بنهاده دو گوش
بینایی مکن دیده و گویای خموش (؟)
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۵۷
هر چند که عقل داری و دیده و هوش
ایمن مشو و به دیگران پرده بپوش
آنجا که قضا بر تو کمین بگشاید
نه دیده به کار آید آنجا و نه گوش