مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۷
تن کوبم و سرپیچم و بر روی زنم
آماده درد و رنج و اندوه منم
نه ریزم و نه گدازم و نه شکنم
فولاد رخ و سنگ سر و روی تنم
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۶
امروز در این حبس من آن ممتحنم
کز خواری کس گوش ندارد سخنم
در چندین سنگها در این که که منم
از بی سنگی گوز به دندان شکنم
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸۲
از آمدنم فزود رنج بدنم
از بودن خود همیشه اندر محنم
وز بیم شدن باغم و درد حزنم
نه آمدن و نه بدن و نه شدنم
ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۴
هر چند درآب دیده غرق است تنم
از آتش دل سوخت زبان در دهنم
با ذل غریبی و فراق وطنم
جز دمن من مباد از این سان که منم
عطار » مختارنامه » باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است » شمارهٔ ۳۸
هیچم همه تا با خود و با خویشتنم
هستم همه تا با خود و با جان و تنم
تا میماند از «من» من یک مویی
مویی نشود پدید چیزی که منم
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۲۹
گفتم که «چنان شیفتهٔ آن دهنم
کز تنگی او تنگدل و ممتحنم»
گفتا که «دهانِ تنگ من روزی تست»
سبحان اللّه چه تنگ روزی که منم!
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲
شمع آمد و گفت: موسی جمع منم
اینک بنگر چو طشت آتش لگنم
همچون موسی ز مادر افتاده جدا
وانگاه بمانده آتشی در دهنم
عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۲۴
شمع آمد و گفت: بر تن خویشتنم
دل میسوزد که سخت شد سوختنم
با هر که درین واقعه فریاد کنم
سر بُرَّد و آتشی نهد در دهنم
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۳
گفتی که بمه نگه کن انگار منم
روی توام آرزوست، مه را چکنم؟
مه چون تو کجا بود که در هر ماهی
یک شب چو رخت باشد و باقی چو تنم؟
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۲۴
در گوش تو گر جای نگیرد سخنم
ور غم نخوری بحالم ، ای سر و بنم
تا مردم اگر بزخم تیر سحری
مشکین زرۀ تو حلقه حلقه نکنم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲
امشب همه شب نشسته اندر حزنم
فردا بروم مناره را کارد زنم
خشم آلودست اگرچه با ماست صنم
در چاه رسیدهام ولی بیرسنم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶۷
فانی شدم و برید اجزای تنم
میچرخ که بر چرخ بد اول وطنم
مستند و خوشند و میپرستند همه
در عیب از این وحشت و زندان که منم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵۵
من یک جانم که صد هزار است تنم
چه جان و چه تن که هر دو هم خویشتنم
خود را به تکلف دگری ساختهام
تا خوش باشد آن دیگری را که منم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۴
من بندهٔ بالای تو شمشاد تنم
فرهاد تو شیرین دهن خوش سخنم
چشمم به دهان توست و گوشم به سخن
وز عشق لبت فهم سخن مینکنم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵
هر گه که نظر بر گل رویت فکنم
خواهم که چو نرگس مژه بر هم نزنم
ور بیتو میان ارغوان و سمنم
بنشینم و چون بنفشه سر برنکنم
شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۳
این درد همیشه من دوا می بینم
در قهر و جفا لطف و وفا می بینم
در صحن زمین به زیر نه سقف فلک
در هر چه نظر کنم خدا می بینم
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷۶
من بلبل تلخ عیش شیرین سخنم
شد تازه ز نوبهار داغ کهنم
چون برگ خزان رخم ز می گلگون کن
تا من بطپانچه روی خود سرخ کنم
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۷
مرغ چمن وصلم و چون اهرمنم
دل بتکده غم است و من برهمنم
با این دل تیره بخت آخر چکنم
روزی که سموم هجر سوزد بدنم
کلیم » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
با آنکه پیاله گیر این بزم منم
ممتاز بلطف ساقی انجمنم
گیرد هر کس از کف ساقی جامی
گردد چو پیاله آب اندر دهنم