گنجور

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة - فی الربیع

 

چون نرگس اگر زرت نباشد در کف

بر پای بایست همچو سوسن در صف

حمیدالدین بلخی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۸

 

بگذر به چمن موسم گل جام به کف

تا رخ نهد آفتاب عیشت به شرف

بنگر تو به نرگس ار ندیدی که بود

پیرامن آفتاب پروین زده صف

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

ای ذات شریفت گهر دُرج شرف

بحری چو کفت جهان نیاورده بکف

گفتم که شریفتر خرد گفت خموش

سادات شریفند و معینست اشرف

خواجوی کرمانی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای قتل مرا کشیده مژگانت صف

هر تیری ازان جان مرا کرده هدف

جز آنکه دران ورطه شود عمر تلف

زان صف نتوان رفت برون هیچ طرف

امیرعلیشیر نوایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۷۷

 

صد شکر که خاک طینتم یافت شرف

افتاد مرا دامن اقبال بکف

هر کس که نظری ز شاه اقلیمی یافت

من فیض نظر یافتم از شاه نجف

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۷۸

 

علم و ادبست مایه عز و شرف

گوهر که نباشد چه گشاید ز صدف

تا فرصت کار هست بی کار مباش

مپسند که بیهوده شود عمر تلف

فضولی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

ای در ولایت ترا کعبه صدف

معراج تو دوش فخر عالم ز شرف

از مولدتو قبله عالم کعبه است

وز مرقد تست قبله کعبه نجف

میرداماد
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۴۹

 

ای عمر گرامی به ریا کرده تلف

دل را خبر از ذکر نه و سبحه به کف

آرایش ظاهر چه کنی آینه‌وار؟

رو باطنت آراسته گردان چو صدف

قدسی مشهدی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۴

 

تو خواجه من منم کمین بنده تو

یک بار ز لطف

مشتاق اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

شد ماه سخن نهفته آذر ز کلف

د ررخامه نماند قدر و در نامه شرف

در کار سخن مکن دگر عمر تلف

یا چنگ بچنگ گیر، یا دف بر کف

آذر بیگدلی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۳

 

ای خسرو ملک و دین شهنشاه نجف

ای رشته آفرینشت جمله بکف

جز مهر تو در جهان بسی گشت و نیافت

چیزی که صفی باو کند کسب شرف

صفی علیشاه
 

شاطر عباس صبوحی » دوبیتی‌ها » گهر

 

هر روز گرفت خانهٔ کعبه شرف

از مولد شیر حق، شهنشاه نجف

جز ذات محمّدی نیامد به وجود

یکتا گهری چو ذات حیدر ز صدف

شاطر عباس صبوحی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

کردیم اگرچه عمر بیهوده تلف

جز نامهٔ معصیت نداریم بکف

از محشرمان هیچ غمی نیست که ما

هستیم غلام درگه شاه نجف

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode