گنجور

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲۹

 

از نقطۀ توحید کسی آگاه است

کاور با حد زمیم احمد راهست

دو پای علی بدوش اوادنی چیست

لائی که به لا اله الا الله است

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

جیحون که بهره میکده میخواری اوست

بی پردگیش امید ستاری اوست

گر زشت بود گناه بردن سوی حشر

پس مهمل صرف نام غفاری او است

جیحون یزدی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳

 

عکاس چو عکس قامت و چهر تو بست

بر قامت سرو و چهر مه داد شکست

از بس که نکو ببست عکس رخ تو

عشاق تو گفتند بنازیمش دست

افسر کرمانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳۸

 

تا داد دو هندوانه آن لبعت مست

جان آمد و هندوانه بر خاک نشست

با مهر تو از غیر بریدم که به دهر

نگرفته دو هندوانه کس در یک دست

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۷

 

چون داد ترنجم آن پری پیکر مست

یک نکته پنهان به حقیقت پیوست

کاین بوده ترنجی که زلیخا در بزم

بنهاد و زنان کارد کشیدند بدست

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۳ - در هجو استاد رضای نجار

 

استاد رضا چو برد بر بازی دست

طوفان بلا تخته عمرش بشکست

در ششد رغم بطاس ار مهره فتاد

واندر در خانه اش دو با یک به نشست

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۳ - در هجو استاد رضای نجار

 

استاد رضا چو برد بر بازی دست

طوفان بلا تخته عمرش بشکست

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۴

 

مخلوق جهان به گرگ مانند درست

با قادر عاجزند و بر عاجز چست

سستند به گیرودار چون باشی سخت

سختند به کارزار چون باشی سست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

از دامن کوه لاله ناگه برجست

گلگون‌رخی و تیشهٔ سبزی در دست

با فرق سر دریده گویی فرهاد

از خاک برون آمد و بر سنگ نشست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

بر دامن دشت بنگر آن نرگس مست

چشمی به ره و سبزه‌ عصایی در دست

گویی مجنون به انتظار لیلی

از گور برون آمد و بر سبزه نشست

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

در این ره سخت گر شود پای تو سست

از دست شکستگان شوی رنجه درست

هر چیز که خواستی مهیا کردند

گر مرد هنروری کنون نوبت تست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

در موقع سخت می نباید شد سست

کز عزم، شکسته را توان کرد درست

خورشید موفقیت رخشان را

در سایه اتفاق می باید جست

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸

 

امروز محصلین ز اعلی تا پست

دارند کل اندر کف و بیرق در دست

یعنی که به قحطی‌زدگان رحم کنید

ای ملت با عاطفه نوع‌پرست

فرخی یزدی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

نه چرخ که بر فراز هم نه طبق است

از دفتر مدح مرتضی یک ورق است

دیدار حق ار طلب نمائی حق را

در شخص علی ببین که مرآت حقست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴

 

ای مرده دلان مردهٔ مرده‌پرست

وقعی ننهد بر بزرگی تا هست

از گرسنگی چو او درافتاد ز پای

آنگاه به گور می‌برندش سردست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱

 

گفتم به خرد کی به همه بالا دست

بر گوی که هستی بچه باشد پابست

او صفحه و خامه یی‌طلب کرد از من

بنوشت محبت و قلم را بشکست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵

 

گفتم بخرد کی بهمه بالا دست

بر گوی که هستی بچه باشد پابست

او صفحه و خامه‌ئی طلب کرد از من

بنوشت محبت و قلم را بشکست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

روزی به وطن‌پرست دل داده ز دست

گفتیم که بجز خدای چیزی مپرست

زد خنده بحرف من و گفتا بخود آی

بیچاره مگر بجز خدا چیزی هست

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲۰
۲۱
۲۲
sunny dark_mode