کمال خجندی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
گفتم که: به رویت چه کنم؟ گفت: نظر
گفتم که: به کویت چه کنم؟ گفت: گذر
گفتم که: غمت چند خورم؟ گفت: مخور
گفتم: چه بُوَد چارهٔ من؟ گفت: سفر
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۲
بر روی توأم خسته ولی بسته جگر
بر حال من خسته دل انداز نظر
در بحر غمت غریق گشتم جانا
بر ساحل ذوقی ز منت نیست خبر
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
استاد در این کاسه چو بنمود هنر
بشکست از او قیمت صد کاسه زر
صد کاسه سر بر او، فتد از شوقش
خود جام جهان نماست این کاسه نگر
شمس مغربی » رباعیات » شمارهٔ ۷
ای حسن تو در کل مظاهر ظاهر
وی چشم تو در جمله مناظر ناظر
از نور رخ و ظلمت زلفت دایم
قومی همه مومن اند و قومی کافر
ابن حسام خوسفی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳
ای دست نشان قلمت لؤلؤ تر
منشی فلک عبارتت را چاکر
بر بام فلک ز ماه می سازند
از بهر قلمدان تو ما شوره زر
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
آن جوزگره نگر بصوف اخضر
چون سرو که او گوز کلاغ آرد بر
(دستار بزرگ و آن بر بوف بر آن)
( ماننده گنبدیست لقلق بر سر)
نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
باریش بزرگ گفت دستاری سر
در زینت و تمکین ز توام من برتر
بر کرد زجیب فکر سر ریش و چه گفت
(بر بسته دگر باشد و بر رسته دگر)
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
دور از رخت ای سنگدل سیمینبر
لم یبق من الوجود عین و اثر
هر چند که تلخ و جان ستان باشد مرگ
والله نواک منه ادهی وامر
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
چشم تو که ریخت خون صد خسته جگر
در ماتمشان کبود پوشید مگر
نی نی غلطم که در گلستان رخت
یک جای دمید نرگس و نیلوفر
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۷
کس در حرم سفله ناپاک سیر
چون نان نبود نهفته از چشم بشر
از خانه او توقع نان بتر است
کز خانگیان توقع چیز دگر
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۷
کس در حرم سفله ناپاک سیر
چون نان نبود نهفته از چشم بشر
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲۷
از خانه او توقع نان بتر است
کز خانگیان توقع چیز دگر
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
مه و خورشید روی ذره پرور
زانوار رخت شد سنگ گوهر
بقد و روی تو دیدیم در باغ
گل سرخ و سفید و سبز و عصفر
نسیمی از سر زلفت صبا برد
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸۸
آورد پری از گل من باد خبر
دی گشت ز آب دیده صد نرگس تر
امروز در آتشم چو گلنار ز غم
فردا که دمد لاله ز خاکم بنگر
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹۹
زنهار بغیبت از کسی نام مبر
آن زنده که نیست در میان مرده شمر
شرمت نبود که مرده گیری بزبان
غیبت بگذار و همچو سگ مرده مخور
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰۱
ای قطره آب از منی و ما بگذر
بنگر که شدی از چه ممر در چه ممر
محبوس کجا شدی چو خونها خوردی
و آخر بچه شکل آمدی باز بدر
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۱۲ - این قطعه از حشو مصارع اول قصیده مستخرج می شود و از الف خالیست
جود تو دهد ز رحمت و لطف خبر
لطفت نکند ز رحمت وجود گذر
پیوسته رهی قصه لطف تو کند
کز غصه رهد بیمن لطف تو مگر
اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف سیم شمشیر است که بیش برست » برگ پنجم هشت شمشیر است
ای کز تو نه دل گزیر دارد نه گذر
غیر از تو دو عالمم نیاید به نظر
گفتی ک مرا به بهشت جنت مفروش
هست این سخنم ز هشت شمشیر بتر