گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳ - انگشتر

 

ای وصل تو از ملک سلیمان خوشتر

دادم ز برای تو یکی انگشتر

از حلقه او حال دل من بشناس

وز گوهر او لعل لب خود بنگر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۱۸

 

آن سرداری که لطف کرد آن دلبر

شد زینت اندامم و پیرایه بر

تا دید فلک شمسه او را گفتا

خورشید به بین زد از گریبانش سر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴۰ - نیلوفر

 

ای ترک بدیع و دلبر سیمین بر

دادم ز برایت ارمغان نیلوفر

از خط تو و روی منش هست نشان

وز تاب من و زلف تواش هست خبر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۷۴ - قرص

 

ای برده گرو عارضت از قرص قمر

این قرص بگیر و در صفاتش بنگر

چون روی تو قرص و چون دلت سخت بود

مانند لبت چاشنی آرد به شکر

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۲۷

 

دانا آن شد که پخته سازد و نیکو

خامی گفتار خویش و زشتی کردار

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲ - رباعی

 

شد نیمی عمر در خرافات هدر

وندر حیرت گذشت یک نیم دگر

و امروز به چنگ لا الهیم اندر

ز الله مگر به مرگ یابیم خبر

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰

 

زان داده دو شانه‌ات خدای اکبر

تا بار پدر کشتی و بار مادر

گر این دو نباشند رضا از تو مجوی

اندر دو جهان رضای خود از داور

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode