گنجور

 
۱
۲
۳
۱۰
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۵

 

ای صافی دعوی ترا معنی دُرْد

فردا به قیامت این عمل خواهی بُرد

شرمت بادا اگر چنین خواهی زیست

ننگت بادا اگر چنان خواهی مُرد

۲ بیت
ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۶

 

دردا که درین زمانهٔ پر غم و درد

غبنا که درین دایرهٔ غم پرورد

هر روز فراق دوستی باید دید

هر لحظه وداع همدمی باید کرد

۲ بیت
ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۷

 

فردا که به محشر اندر آید زن و مرد

وز بیم حساب رویها گردد زرد

من حسن ترا به کف نهم پیش روم

گویم که حساب من ازین باید کرد

۲ بیت
ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۸

 

دل صافی کن که حق به دل می‌نگرد

دلهای پراکنده به یک جو نخرد

زاهد که کند صاف دل از بهر خدا

گویی ز همه مردم عالم ببرد

۲ بیت
ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۹

 

گویند که محتسب گمانی ببرد

وین پردهٔ تو پیش جهانی بدرد

گویم که ازین شراب اگر محتسب است

دریابد قطره‌ای، به جانی بخرد

۲ بیت
ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۰۰

 

من زنده و کس بر آستانت گذرد؟

یا مرغ به گرد سر کویت بپرد؟

خار گورم شکسته در چشم کسی

کو از پس مرگ من به رویت نگرد

۲ بیت
ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۱ - ابیات پراکنده از رباعیات

 

آن را که کلاه سر بباید زد و برد

زان‌ست که او بزرگ را دارد خرد

۱ بیت
ابوسعید ابوالخیر
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

دل برد و مرا نیز به مردم نشمرد

گفتار چه سودست چو ورغ آب ببرد

۱ بیت
فرخی سیستانی
 

خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۳۷

 

رو گرد سراپرده اسرار مگرد

کوشش چه کنی که نیستی مرد نبرد

مردی باید زهر دو عالم شده فرد

کو جرعه درد دوستان داند خورد

۲ بیت
خواجه عبدالله انصاری
 

خواجه عبدالله انصاری » رباعیات شیخ انصاری (نقل از کشف الاسرار و انوارالتحقیق) » شمارهٔ ۵۰

 

غم خواره آنم که غم من نخورد

فرمانبر آنم که دل من ببرد

من جور و جفای او بصد جان بخرم

او مهر و وفای من بیک جونخرد

۲ بیت
خواجه عبدالله انصاری
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵

 

گویند به هر درد بود صابر مرد

تا کی خورم اندوه و غم و حسرت و درد

تا کی ز فراق دوست فریاد کنم

در فرقت دوست صبر نتوانم کرد

۲ بیت
قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹

 

بیدادگرا به گِرد بیداد مگرد

کز خلق به بیداد برآوردی گرد

ترسم بخوری ز درد ما روزی درد

بیداد رسد به هرکه بیدادی کرد

۲ بیت
قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰

 

نیمی ز دلم باد شد و نیمی گرد

نیمی ز تنم گرم شد و نیمی سرد

گفتم که وفا متاع مهر اندوزد

چون درد دلم همه جفا بار آورد

۲ بیت
قطران تبریزی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب سی‌ام: اندر آیین عقوبت کردن و عفو کردن

 

گر من روزی ز خدمتت گشتم فرد

صد راه دلم از تو پشیمانی خورد

جانا به یکی گناه از بنده مگرد

من آدمی‌ام گنه نخست آدم کرد

۲ بیت
عنصرالمعالی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸

 

گر باد هوای کوی سرایت سپرد

می دان تو که جان ز دستم ای جان نبرد

اندیشه نخواهم که به تو برگذرد

رشک آیدم از دیده که در تو نگرد

۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

ای دیده کشد همی ز بی خوابی درد

از بس که ز هجر تیر پرتابی خورد

این روی مرا که بود چون آبی زرد

آغشته به خون تمام عنایی کرد

۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

گوشم ز تو نشنود بتا جز همه سرد

دل بهره نیافت از تو جز محنت و درد

با این همه اندوه نمی باید خورد

چو خورد و چه پوشید کجا رفت و چه کرد

۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

تا چرخ مرا به چنگ عشق تو سپرد

شمع طربم ز باد اندوه بمرد

ای گردن رامش مرا کوفته خورد

در حسرت تو عمر به سر خواهم برد

۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

آن کوه گذار آهوی دشت نورد

اندر تگ گرم شد به تگ بهر تو سرد

تیری که همیشه جگر شیران خورد

آلوده به آهویی چرا باید کرد

۲ بیت
مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹

 

روزی‌ست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد

ابر از رخ گلزار همی‌شوید گرد

بلبل به زبان حال خود با گل زرد

فریاد همی‌کند که می باید خَورد

۲ بیت
خیام
 
 
۱
۲
۳
۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۸۳