گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

شاها اثر صبوح کاری عجب است

نازد به صبوح هرکه شادی طلب است

باده به همه وقت طرب را سبب است

لیکن به صبوح‌ کیمیای طرب است

امیر معزی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰

 

صبح شب برنائی من بوالعجب است

یک نیمه ازو روز و دگر نیمه شب است

دارم دم سرد و ترسم از موی سپید

این باد اگر برف نبارد عجب است

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱

 

خاقانی اسیر یار زرگر نسب است

دل کوره و تن شوشهٔ زرین سلب است

در کورهٔ آتش چه عجب شفشهٔ زر

در شفشهٔ زر کورهٔ آتش عجب است

خاقانی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۷

 

شمع آمد و گفت: آمده جانم به لب است

باکشتن روزم این همه سوز شب است

زین آتش تیز در عجب ماندهام

تا اشک چگونه مینسوزد عجب است

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۱

 

امشب هردل که همچو مه در طلب است

مانندهٔ زهره او حریف طرب است

از آرزوی لبش مرا جان بلب است

ایزد داند خموش کاین شب چه شب است

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱۶

 

این نعره عاشقان ، ز شمع طرب است

شمع آمد و پروانه خموش ، این عجب است

اینک شمعی که برتر از روز و شب است

بشتاب تو جان ، که شمعِ دل جان طلب است

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۸

 

هندو نسب آن یار که سیفش لقب است

ببرید ز پیوند رهی وین عجب است

نی نیست عجب بریدن از سیف که او

برنده و آبدار و هندو نسب است

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۹

 

عمری که ازو تا به فنا یک وجب است

بردیم به هفتاد و سراسر عجب است

هر مه ز دگر مهش عجبتر دیدم

چه جای حدیث وصل و عشق و طرب است

مجد همگر
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه

 

زان رو که نجات از سفینه سبب است

در بحر غمش دلم سفینه طلب است

در بحر سفینه باشد این نیست عجب

در ضمن سفینه بحر باشد عجب است

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه

 

زان رو که نجات از سفینه سبب است

در بحر غمش دلم سفینه طلب است

سعدی
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

ای آنکه لبت آب حیات طرب است

روی تو چو باده خرمی را سبب است

جان از لب یار می‌ستاند لب تو

این کآب حیات جان ستاند عجب است

همام تبریزی
 

همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۲

 

در آرزوی تو شمع را جان به لب است

زان مرده و سوخته چو من روز و شب است

ای شمع رخ تو را دو صد پروانه

پروانه منم دست تو سوزد عجب است

همام تبریزی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » تواریخ » شماره ۴ - تاریخ وفات میر محمد

 

این گنج نهان که ذات عالی نسب است

در موهبتش میر محمد لقب است

تاریخ وفات او چو جستم ز خرد

فرمود که شیخ زاده با ادب است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

فرزند که بی حیا و شرم و ادب است

زان است که بی نسبتیی در نسب است

عقدی که بنسبت نبود نیست مباح

استر که حرامزاده شد زان سبب است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۰

 

ساقی به برم گر بت یاقوت لبست

ور آب خضر بجای آب عنب است

گر زهره بود مطرب و عیسی همدم

چون دل به بجا بود نه جای طرب است

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

دنیا نه مقام ذوق و عیش و طرب است

عیش و طرب و ذوق درو بس عجب است

هرگز نرسیدست بمطلوب کسی

هرکس که دروست در مقام طلب است

فضولی
 

عرفی » رباعیها » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

حسن از طلب نگاه ما بسته لب است

از اهل ادب دیده گشودن عجب است

وانگه که لب حسن تماشا طلب است

از بی ادبی چشمه گشایی ادب است

عرفی
 

میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

 

خورشید که گرمی جهان را سبب است

از شعله آه من گرفتار شب است

ز آتشکده سینه من می خیزد

این دود سیه که حاصل تاب و تب است

میرداماد
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸

 

امشب که چو صبح وصل عشرت لقب است

شب نیست که هندوی فرشته‌نسب است

از پرتو ماه حسن این کشور نور

با آن که سراسر آفتابست شب است

فصیحی هروی
 

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۸۷

 

رخسار تو هر کجاست، صبح طرب است

گر شام غمی ره برد آنجا، عجب است

آنجا که سر زلف دراز تو نشست

پاس نفس صبح، کمال ادب است

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode