مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷۳
حاشا که شود سینهٔ عاشق غمناک
یا از جز عشق دامنش گردد چاک
حاشا که بخفت عاشقی اندر خاک
پاکست و کجا رود در آن عالم پاک
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۵۳
ای روی تو هفت مصحف صانع پاک
زین هفت مصور شده آن هفت افلاک
در عالم اعلی بنگر تا حد خاک
جز سی و دو نیست گر تو را هست ادراک
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۷۲
هر روز روم سوی گلستان غمناک
چون غنچه گریبان صبوری زده چاک
باشد که بگوید گل نورسته ز گل
با من خبری زان گل نورفته به خاک
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۷۳
ای لاله دلسوخته دامن چاک
داری رخی از داغ درون آتشناک
از خاک ز نو برآمدی چیست خبر
زان گل که به تازگی فرو رفته به خاک
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲
شد فصل بهار و گشتم از غصه هلاک
دارم جگری کباب و چشمی نمناک
گلها همه سر ز خاک بیرون کردند
الا گل من که سر فرو برد به خاک
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
در دیر مغان مغبچگان چالاک
کردند مرا به باده مست و بی باک
مخموریم افکند چو بر خاک هلاک
وانگه نگرفتند به می خرقه چاک
فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۸۲
هر سبزه تر که سر زدست از دل خاک
نوک مژه ایست از تحسر نمناک
گویا که شده خاک اسیران زمین
گریان ز غمی که دیده اند از افلاک
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸
چون دور کنم رقیب رازان ناپاک
از الفت دیگریم سازد غمناک
ماننده گل که گر نسیم سحرش
از خار جدا کند نشیند با خاک
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵۱
خوش نیست حقیقت و مجاز از هم پاک
این هردو به هم خوشند تا وقت هلاک
معنی نکند نشو و نما بی صورت
هر دانه ز پوست مینهد ریشه به خاک
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵۲
بس تجربه کردیم درین عالم خاک
نیکان، نیکی کنند تا وقت هلاک
بد سر نزند ز نیک طینت هرگز
آری اصل نهال میباید پاک
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۴۵۳
آن را که رسد کدورتی از افلاک
گر مصدر فیض است، ندارد زان باک
هر دل که غباری بودش خالی نیست
دهقان نکند دانه بیمغز به خاک
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰
ای کاوردت ز نطفهای ایزد پاک
وآخر دهدت جا به یکی تیره مغاک
مینوش و بزی شاد که بس چون من و تو
پیدا شد از آب و گشت پنهان در خاک
حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۲
چون لاله آتشین درین تیره مغاک
پیداست مرا داغ دل از سینهٔ چاک
فارغ ز خود، آسوده ز غیرم کردی
ای غیرت عشق، احسَنَ اللهُ جَزاک
نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۷ - حکایت
عسلی بکن و ساز ز خود دغدغه پاک
پس جامه بتن همچو کفن میکن چاک
گر رسم و ره منزل من میپرسی
مردن بودم رسم و کفن در دل خاک
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » رباعیات » شمارهٔ ۹۴
گفتی که به مشت هاک من بعد هلاک
غفران بارد به عهد خود ایزد پاک
خاک است آری در خور بخشایش لیک
...تو کان آتشی نی کف خاک
یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۱ - انابت نامه
حاشا نه ز خود شرم و نه از یزدان باک
زآلایش من در گذر ای ایزد پاک
خاک ار یازد دست تمنا بر عرش
عرش ار ساید روی شفاعت بر خاک
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱ - وله ایضاً
ای ذات تو ز اغراض و صفات آمده پاک
کوتاه ز دامان تو دست ادراک
در هرچه نظر کنم تو آئی به نظر
لاظاهر فی الوجود واللّه سواک
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳ - اسرار سبزواری سَلَّمَهُ اللّهُ تَعالَی
ای ذات تو ز اعراض صفات آمده پاک
کوتاه ز دامن تو دست ادراک
در هر چه نظر کنم توآیی به نظر
لا ظاهِرَ فی الوجودِ واللّهِ سِواک
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳ - اسرار سبزواری سَلَّمَهُ اللّهُ تَعالَی
ای ذات تو ز اعراض صفات آمده پاک
کوتاه ز دامن تو دست ادراک
صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۲۳
یا رب چه شود اگر کنی بعد هلاک
آلایش من به آب رحمت همه پاک
تاجم بر تارک ار تو گیری دستم
خاکم بر سر ار تو برنداریم ز خاک