ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
چو شمع تنم ز دل به جان می آید
جانم به لب از تاب زبان می آید
زین آتش دل خوشم چنان می آید
کز آتش آب در دهان می آید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۴۷
از رنگ رخش گل به فغان می آید
وز لعل لبش شکر به جان می آید
چاهی است معلّق زنخش می بینی
کز دیدنش آب در دهان می آید
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱۲
بانگ مستی ز آسمان میآید
مستی ز فلک نعرهزنان میآید
از نعرهٔ او جان جهان میشورد
کان جان جهان از آن جهان میآید
همام تبریزی » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
باد سحری رقصکنان میآید
با مژده یار مهربان میآید
برخیز که تا بر سر ره بنشینیم
کآواز درای کاروان میآید
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹
آن سرو خرامان که چنان می آید
از رفتن او دلم بجان می آید
زلفش که دم از نافه تاتار زند
مشک ختنست و بوی آن می آید
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
صبحست و خروش بلبلان میآید
برخیز که سنگ در فغان میآید
این ناله مرغان سحر پیغامیست
کز بیداران به خفتگان میآید
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۳
شد تن همه دل دلستان می آید
دل خود همه تن شد که روان می آید
ای جان مجازی از جسد بیرون رو
کآن یار حقیقتی چو جان می آید