گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۲ - داستان مرد لشکری با معشوقه و شاگرد

 

شب هست و شراب هست و چاکر تنهاست

برخیز و بیا که این چنین شب، شب ماست

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۲ - داستان مرد لشکری با معشوقه و شاگرد

 

شب هست و شراب هست و چاکر تنهاست

برخیز و بیا که این چنین شب، شب ماست

ظهیری سمرقندی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۷۱

 

چندانک نگاه می کنم از چپ و راست

می ترسم از آن دمی که آن دم نه سزاست

قول من و فعل من همه عین خطاست

یا رب تو بده که من نمی دانم خواست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة » شمارهٔ ۱۷۴ - الاسرار

 

در نقطهٔ خویشتن مرا مشکلهاست

همچون سر و پای دایره ناپیداست

آن به که ازین قاعده بیرون آییم

کاین کار به پرگار نمی آید راست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸۲ - الحقیقة

 

این مردمک دیده سحرگه برخاست

برخاست صَلای عاشقان از چپ و راست

گفتم که تیمم کنم از خاک درش

دل گفت که غسل کن کنار دریاست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۸۰

 

دلدار به دل گفت گرت رغبت ماست

از خاک درم دیدهٔ تو دور چراست

دل گفت که ای جان من آن زهره کراست

کز خاک در توتیا آرد خواست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۲۰

 

اکنون که تو را امید آزادی خاست

مشغول شدن به دیگری سخت خطاست

دعوی فراغت کنی و مشغولی

انصاف بده فارغ و مشغول رواست؟!

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۹

 

می باید ساختن گرت برگ صفاست

با نیک و بد و خرد و بزرگ و کژ و راست

با آتش و آب و باد باید بودن

واندر حرکت چو گرد باید برخاست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۵۸

 

با یار بگفتم به زبانی که مراست

کز آرزوی روی تو جانم برخاست

گفتا که قدم ز آرزو بیرون نه

کاین کار به آرزو نمی آید راست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۴۰

 

می باید ساختن گرت برگ صفاست

با نیک و بد و خرد و بزرگ و کژ و راست

با آتش و آب و باد باید بودن

وندر حرکت چو گرد برباید خاست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۳

 

عشق تو همه دینی و دنیاوی ماست

در عشق تو گر هیچ نداریم رواست

در عشق تو هر گدای سلطان باشد

سلطان که ندارد غم عشق تو گداست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۰

 

در عشق تو هستی جهان حاصل ماست

اشکال جهان زقصّهٔ مشکل ماست

هردم که یقین............................

بی شک که د.......................است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۳۱

 

بی عشق دوان است دلت از چپ و راست

تا عشق نباشد نشود کار تو راست

معشوق یکی است و عاشق او یکتاست

او را خواهی از همه برباید خاست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۱۸۶

 

تا لعل لب تو روی خوبی آراست

با قد تو سرو از سر دعوی برخاست

از لعل تو گشت خاتم حُسن درست

وز قد تو گشت کار نیکویی راست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب التاسع: فی السفر و الوداع » شمارهٔ ۵

 

هر بازو را زور کمان تو کجاست

وین سخت کمان چه درخور بازوی ماست

از ما زر و زور و بازو البته مجوی

کانجا زر و زور و بازو ار هست تو راست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الاول - فی الطامات » شمارهٔ ۱۱

 

در میکده چون جمال معشوقهٔ ماست

باز آمدن از کعبه به بتخانه رواست

هر کعبه کزو بوی ندارد کنش است

با او همه بتخانه شده کعبهٔ ماست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۸

 

ای آمدهٔ به وعده باز آمده راست

بر دیده نشین که جات بر دیدهٔ ماست

شکر تو به سالها کجا دانم گفت

عذر تو به عمرها کجا دانم خواست

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۹

 

ای ترک حصاری همه چیزت بنواست

الّا یک چیز کز تو آن عین خطاست

یک چشم تو مستور و دگر مست و خراب

مستوری و مستیت بهم ناید راست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۰

 

یک روز شبی چو شمع برخواهم خاست

ورنیز زبانم ز کسان باید خواست

تا با تو کنم روشن و برگویم راست

چون آتش و آب سرگذشتی که مراست

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۶۱

 

ای دل اگرت بوصل دلدار هواست

مرگ خود و زندگیت ازو باید خواست

پروانه بوصل دست درگردن شمع

آنگاه آورد کز سر خود برخاست

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۳
sunny dark_mode