گنجور

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۹۳

 

از عالم اگر عمل نیاید باری

عبرت گیرند خلق ازو بسیاری

در سینه بی عمل، بود گوهر علم

چون آینه گرفته در دیواری

قدسی مشهدی
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰ - و له ایضاً

 

لیکن نه سری که غیر پا پنداری

تا آنک آری بدین سخن انکاری

آن پا و سر آن سر است و پاهان بشنو

‌‌گر دانش اسرار معما داری

حکیم سبزواری
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲ - انصاری هروی نَوَّرَ اللّهُ مضجعه

 

دی آمدم و نیامد از من کاری

امروز ز من گرم نشد بازاری

فردا بروم بی خبر از اسراری

ناآمده به بودی ازین بسیاری

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۲ - جامی جامی

 

عالم بود ار نهر ز عبرت آری

نهری جاری به طورهای طاری

واندر همه طَوْرهای نهر جاری

سریست حقیقة الحقایق ساری

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۱۶ - انوری ابیوردی

 

عادت کن از جهان سه خصلت را

ای خواجه وقت مستی و هشیاری

دانی که چیست آن، بشنو از من

رادی و راستی و کم آزاری

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۳۱ - خیام نیشابوری

 

افتاده مرا با می و مستی کاری

ما را ز چه می‌کنی ملامت باری

ای کاش که هر حرام مستی دادی

تا من به جهان ندیدمی هشیاری

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات انابیه » شمارهٔ ۲

 

غیر از نیکی ز نیک ناید کاری

کشنید ز بد به جز بدی کاری

تسلیم رضای تو شدم بی اکراه

در ساختن و سوختنم مختاری

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

گفتی مکن اینقدر صفائی زاری

باری چه رسیدت که چنین می باری

پائی به سرم سپار و دستی به دلم

تا برمنت از دیده شود خون جاری

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

از روی محبت و سر غم خواری

گوئی چه شدت که روز و شب می زاری

از سوز دلم چگونه گردی آگاه

تا دست خود از دور بر آتش داری

صفایی جندقی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

ای چشم دل خواب نئی بیداری

ای مغز سرم مست نئی هشیاری

سیری سری علامتی آثاری

فتحی کشفی قیامتی دیداری

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

پرسی از من که مست یا هشیاری

آری مستم باده پرستم آری

عمریست که مست و محو و حیران توام

من روی ترا سیر ندیدم باری

صفای اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

 

جز صلح و صفا نباشدم کرداری

با رد قبول کس ندارم کاری

آزار جهانی ار کشم آن خواهم

کز من نرسد به هیچ‌کس آزاری

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode