ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۳۵
ای راد خدیوِ عدل پرور بنگر
طفلی بودم آب به گوشم کردند
خُدّامِ درت مگر که سُنّی بودند
در قتل عمر سیاه پوشم کردند
با حکم ولی عهد خود انصاف بده
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۷۳ - حکایت خلعت
مستوفی کل قصۀ چل طوطی شد
امسال چرا حکایت خلعتِ من
هر روز همی وعده به فردا دهیام
فردا نشود تمام در دورِ زَمَن
در عهدۀ تعویق گر اُفتَد ز این پیش
[...]
ایرج میرزا » رباعیها » شمارهٔ ۱ تا ۳
از شاعر به ملک التجار در طلب عهد وفای - ایرج:
اقوال پر از مکر و فسون تو چه شد
الطاف ز حد و عد برون تو چه شد
با آن همه وعده ها که بر من دادی
غاز تو چه شد بوقلمون تو چه شد
[...]
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۴
هر وقت که دیدی غَضَبت رو آورد
از یک تا صد شماره کن ای سره مرد
در ضمن شماره عقلت آید سر جای
دیگر نکنی آنچه نمی باید کرد
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۵
اکنون که هوای ری به سر دارم و بس
ملبوس همین پوست به بردارم و بس
ز اسباب سفر که جمله مردم دارند
من بنده همین عزم سفر دارم و بس
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۶
دیدیم بسی چون تو درین عمر قلیل
کز کبر چو پشه بود در چشمش پیل
ریشش بدمید و شد گدای سر کوی
آری از ریش میشوند ابن سبیل
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۷
ای دوست به ذات حق تعالی سوگند
کز هجر تو ساعتی نیم من خرسند
وز یاد تو هیچگه تغافل نکنم
تا حشر اگر برند بندم از بند
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۸
دیروز چه گُلهای جهان افروزی
امروز چه سرمای گلستان سوزی
آرندۀ بَرد و آفرینندۀ وَرد
روزی آن طور میپسندد روزی
ایرج میرزا » رباعیها » شمارۀ ۹
آمد به چمن برف شگرف خنکی
در قور که دید همچو برف خنکی
ناگه ز دل غنچه برون آمد برف
چون از دهن ملیح حرف خنکی