گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۵

 

هر که جان در ره تو قربان کرد

بر خود این کار عشق آسان کرد

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۰۵

 

عاشق و خسته و پریشانم

چاره درد عاشقی نمی دانم

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۳۵

 

جوش بوره شبی به بغرا گفت

نکته ای چند، بود چون محرم

خویش را بر کشد به رعنابی

جان ماهیچه هست از آن درهم

سر من نیست قلیه را، گویا

[...]

صوفی محمد هروی
 
 
sunny dark_mode